لطایفی از قرآن کریم
«بسم الله الرحمن الرحیم».
به نام او که زینت زبان ها و یادگار جان ها نام او، به نام او که آسایش دل ها و آرایش کارها به نام او، به نام او که راحت و رَوح روح ها و مفتاحِ فتوح ها نام او، به نام او که فرمان ها روان و حال ها بر نظام از نام او. بس قفل ها که به این نام از دل ها برداشته، بس رقم های محبت که به این نام از سینه ها نگاشته، بس بیگانگان که به [وسیله] نام وی آشنا گشته، بس غافلان که به وی هشیار شده، بس مشتاقان که به این نامْ دوست را یافته.
هم یاد است و هم یادگار، به نازَش می دار تا وقت دیدار. ;گِل را اثر روی تو گل پوش کند ;جان را سخن خوب تو مدهوش کند ;آتش که شراب وصل تو نوش کند ;از لطف تو سوختن فراموش کند نشان خاصّ اهل اخلاص در قوله تعالی «بسم الله الرحمن الرحیم»
ازامام جعفر صادق علیه السلام را پرسیدند از معنی «بسم» گفت: اسم از سِمَه است و سِمَه، داغ بود. چون بنده گوید: بسم الله، معنی آن است که داغِ بندگی حق بر خود می کشم تا از کسان او باشم. هر سلطانی که بُوَد، مرکب خاص خویش را سِمَت خویش دارد، آن را داغی مشهور بر نَهَد تا طمعِ دیگران از وی بُریده گردد.
هر مرکبی که داغ سلطان دارد از دستِ نشستِ دیگران آسوده بُوَد، عزیز و مصون، مکرَّم و محترم بُوَد. بازْ هر مرکبی که داغ سلطان ندارد، پیوسته ذلول و ذلیل بُوَد، در آسیب کوفت و کوب دیگران بُوَد. مثال بندگانِ خداوند جلّ جلاله، همین است. داغ الهی بر خواصّ اهل اخلاص، گفتار «بسم الله» است. هرکه این داغ دارد، در حمایت جلال است و در رعایت جمال و در خلعت قبول و اقبال. و هرکه این داغ ندارد، اسیرِ است و رنجور و مهجور. ظاهر او سُخرِه دست سلاطین و باطن او پایْ مال شده دیوان سرکش شیاطین. پس جهدی کن ای جوانمرد تا داغ عبودیت حق بر سر خود کِشی تا سعید هر دو سرایْ گردی، و چندان که توانی بکوش تا خویشتن را در کسی از کسان او بندی، تا عزیز هر دو جهان گردی. ;بنده خاصل مَلِک باش که با داغِ مَلِک ;روزها ایمنی از شحنه و شب ها ز عَسَس ;هرکه او نام کسی یافت از این درگه یافت ;ای برادر کسِ او باش و مَیَندیش ز کس یکتا گفتن و یکتا دانستن خدا قوله تعالی «و اعبُدُوا اللّه و لا تُشرِکوا بِهِ شیئا» (نساء، 36) ابتدا آیت، ذکر توحید است و توحید اصل علوم است و سَرِ معارف و مایه دین و بنای مسلمانی و حاجز میان دشمن و دوست. هر طاعت که با آن، توحید نیست، آن را ارج و وزنی نیست، و سرانجام آن جز تاریکی و گرفتاری نیست و هر معصیت که با آن توحید است، حاصل آن جز آشنایی و روشنایی نیست. توحید آن است که خدای را یکتاگویی و او را یکتا باشی. یکتا گفتن، توحید مسلمانان است و یکتا بودن، مایه توحید عارفان. توحیدِ مسلمانان، دیو رانَد، گناه شوید، دل گشاید. توحید عارفان، علایق بَرَد، خلایق شوید و حقایق آرد. توحید مسلمانان، بند بر گرفت، در بگشاد، بار داد.
توحید عارفان، رسوم و آیین انسانیت محو کرد، حجاب بشریت بسوخت، تا نسیم انس دمید، و یادگار ازلی رسید، و دوست به دوست نِگَرید. توحید مسلمانان آن است که گواهی دهی خدای را به یکتایی در ذات و پاکی در صفات و ازلیّت در نام و در نشان، خدایی که جز او خدا نِه، و آسمان و زمین را جز او کردگارْ نِه، و همچو او در همه عالمْ وفادارْ نِه. خدایی که به قَدْرْ از همه بَر است؛ به ذات و صفات، زِبَر است؛ از ازل تا ابد خداوند اکبر است. در مُلک، آمِن از زوال است و در ذات و صفات، متعال است. کس نبینی از مخلوقان که نه در وی نُقصان است یا از عیب نشان است و کردگار قدیم، از نقصان پاک و از عیب منزّه و از آفاتْ بَری. نه خورنده و نه خواب گیر، نه محلِ حوادث نه حالْ گَرد، نه نوصفت نه تغیُّرپذیر. پیر طریقت گفت: الهی! عارف تو را به نورِ تو می داند.
از شعاعِ وجودِ عبارت و بیان نمی تواند. موحّد تو را به نور قُرب می شناسد، در آتش مهر می سوزد، از نازْ باز نمی پردازد. مسکینْ او که او را به صنایع شناخت. درویشْ او که او را به دلایل جُست. از صنایعْ آن باید جُست که در آن گُنجَد. از دلایل آن باید خواست که از آن زیبَد. حقیقتِ توحید بر زبان جز کی آویزد؟ شرک و اقسام آن قوله تعالی: «اِنّ اللَّه لا یَغفِرُ اَنْ یُشرَک بِهِ و یَغفِرُ مادونَ ذلِکَ لِمَن یَشاء» یعنی خدای نیامرزد آن که انباز و شریک گیرند با وی و می آمرزد هرچه فرود از آن است، آن را که خواهد. (نساء، 48).
شرکِ عامْ دیگر است و شرک خاصْ دیگر. شرک عام شرک اکبر است و شرک خاص شرک اصغر. شرک اکبر آن است که کردگار عظیم و صانع قدیم را جل جلاله شریک و انباز گیرند یا او را نظیر و همتا دانند. یا به چیزی از خلقِ وی، ماننده کنند. هرکه این گوید، نه خدای را پرستنده است، که او بت را خواننده است، و به حقیقت از دین هُدی باز مانده. اعتقاد درست و دین پاک آن است که خدایِ جهانیان و آفریدگار همگان را پاک و منزه دانی از جفت و فرزند و انباز. نه خودْ زاد و نه کس او را زاد. از حدوث و تغیُّر و ولادت آزاد، مقدس از عیب و عجز و نیاز. در صفتْ پاک و در صُنعْ زیبا و در گفتْ شیرین و در مِهرْ تمام. خدایی که از اوهام بیرون و کس نداند که چون.
خدایی را سزا، و به خدا کاری دانا، و ز عیب ها جدا، در ذات و صفاتْ بی همتا. هرکه این اعتقاد گرفت از شرک اکبر بِرَست و با اصل ایمان پیوست. اما شرک اصغر دو قسم است دو گروه را، مؤمنان را ریاسْتْ در عمل و ترک اخلاص در آن، و عارفان را التفات است با عمل و طلب خلاص به آن. اما اثر آن در مؤمنان آن است که از ایمان ایشان بکاهد و در یقین ایشان خَلَل آورد، و درِ روشنایی به ایشان فرو بندد. مصطفی صلی الله علیه و آله می گفت: سخت می ترسم بر امت خویش از شرک کِهین؟ گفتند: یا رسول اللّه! شرک کِهین کدام است؟ گفت: آنکه عمل کند و در عملِ وی ریا بود. و نیز فرمود: می ترسم از [برای] امت خویش اگر شرک آرند، نه آنکه بت پرستند یا آفتاب پرستند، لکن عبادت به ریا کنند و خلق را با حقّ در آن عمل، انباز کنند.
و خداوند می گوید: هرکه عملی کرد و دیگری را با من از آن انباز گرفت، من از انبازان، همه بی نیازترم، جمله آن عمل به آن انباز دادم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردی را دید سر در پیش افکنده، یعنی که پارسایم. گفت: ای جوانمرد! این پیچ که در گردن داری در دل آر که خدای در دل می نگرد. و شرکِ اصغر در حق عارفان آن است که بعد از اخلاص در طاعت و صدق در عمل، اگر چشمشان در آن عمل خالصِ آید یا طلب ثواب آن به خاطرشان فراز آید یا رستگاری خویش در آن عمل ببینند، آن همه در راه دین خویش شرک شمرند وز آن توبه کنند.
پایگاه حوزه
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0