سيماي علمي عالم آل محمد
شخصيت علمي
دربارۀ شخصيت و جايگاه علمي امامرضا (ع) چه اطلاعاتي وجود دارد؟ توضيح دهيد.
براساس روايات، امامرضا (ع) عالِم آلمحمد لقب گرفتهاند و بهاقرار همگان، علم و دانش عليبنموسيالرضا (ع) بسيار و سرشار بود. شخصيت علمي امام را در نگاه چند انديشمند، بهنظاره مينشينيم:
۱. اباصلت هروي گويد: «داناتر از عليبنموسيالرضا (ع) نديدم و هر دانشمندي هم كه با وي نشستوبرخاست ميكرد، بر اين مطلب تصديق ميكرد. مأمون علماي اديان و فقهاي شرايع را در مجلسي گرد آورد و حضرت رضا (ع) را دعوت كرد تا با آنان گفتوگو كنند. در آن مجلس، حضرت همۀ آنها را مجاب كردند و همگان فضل و دانش ايشان را ستودند و عجز و ناتواني خود را ثابت كردند.»
۲. ابراهيمبنعباس صولي ميگفت: «هرگز نديدم كه از امامرضا (ع) چيزي پرسيده شود و او نداند و از او داناتر نديدهام.»
۳. حاكم نيشابوري (وفات: ۴۰۳ق) در تاريخ نيشابور نوشته است: «وي با آنكه بيستواندي از سنش ميگذشت، در مسجد رسول خدا (ص) مينشست و فتوا صادر ميكرد.»
۴. فخر رازي (وفات: ۶۰۶ق) در توضيح معناي «كوثر» در كتابش، امامرضا (ع) را از اكابر علما برميشمارد.
۵. ابنابيالحديد معتزلي (وفات: ۶۵۶ق) نيز امامرضا (ع) را «اعلمالناس» يعني داناترين مردم، ميشمارد.
احاديث امام هشتم
آيا آماري از احاديث امامرضا (ع) در متون ديني ما ثبت شده است؟
سخنان و احاديث حضرت رضا (ع) در غالب متون معتبر شيعي قرار دارد. فراواني و گستردگي روايات حضرت رضا (ع) در سخن محمدبنعيسي يقطيني نيز مشهود است. او ميگويد: «وقتي مردم دربارۀ حضرت رضا (ع) اختلاف كردند، من ۱۵هزار مسئله از مسائلي را جمع كردم كه از آن جناب پرسيده شده بود و ايشان پاسخ داده بودند.» در ميان متون حديثي معتبر، كتاب فاخر عيون أخبار الرضا (ع) از ارزش والايي برخوردار است.
شيخ صدوق در اين كتاب، دو دسته روايت جمعآوري كرده است: اول، روايتهاي ائمه (ع) راجعبه امامرضا (ع)؛ دوم، مجموعه رواياتي كه راويان از خودِ حضرت روايت كردهاند؛ لذا شيخ صدوق با تدوين اين كتاب، چشمههايي از سخنان و روايات حضرت رضا (ع) را به جامعۀ بشري عرضه كرده است.
پاسخ به پرسش
مشهور است كه امامرضا (ع) در پاسخدهي به پرسش مخالفان، زبانزد دوست و دشمن بودند. دراينباره چه اطلاعات دقيقي وجود دارد؟
برطبق گزارش مورخان، هرچه از امام پرسيده ميشد، ايشان جواب ميدادند و هيچ پرسشي را بدون پاسخ نميگذاشتند. نكتۀ درخور توجه آن است كه تمام آنچه در پاسخ بيان ميفرمودند، مستند به قرآن بود. خود حضرت ميفرمودند: «در مدينه، در روضۀ حضرت رسول (ص) مينشستم و علما هم در آنجا زياد بودند. هرگاه آنان در مسئلهاي درميماندند، بهطرف من اشاره ميكردند و مسائل خود را از من ميپرسيدند و من نيز به تمام سؤالات آنها پاسخ ميگفتم.»
اسحاقبنموسي از توصيۀ پدر گرامي خود، امامكاظم (ع)، ياد ميكند: «مسائل خود را از برادرتان علي، بپرسيد و مطالب او را نگهداري كنيد.» بهگفتۀ ابراهيمبنعباس، امام از هرچيز از گذشته تا روزگار خويش، بسيار آگاه بودند؛ مأمون نيز با پرسيدن هرچيز، ايشان را ميآزمود و حضرت پاسخ كامل ميدادند كه البته، بيشترين گفتار و پاسخهايي كه ميدادند، با استناد به آيات قرآني بود.
مأمون حتي دانشمندان ديگر اديان، همچون جاثليق و رأسالجالوت و سران صابئين، مانند عمران صابي و هربذ اكبر و ابواسماعيل سندي و پيروان دين زردشت و مسيحيت و نيز متكلماني مانند سليمان مروَزي را جمع ميكرد و آنگاه حضرت رضا (ع) را نيز احضار ميساخت. آنان از امام پرسش ميكردند و آن حضرت يكي پس از ديگري، آنان را با پاسخهاي قاطع خود شكست ميدادند.
محمدبنعيسي يقطيني نيز خاطرنشان كرده است: «مسائل پرسششده از آن حضرت را گرد آوردم كه شمارِ آنها ۱۸هزار مسئله بود.»
حسنبنمحمد نوفلي به ماجرايي اشاره ميكند كه آن ماجرا گواه اعجاب دوست و دشمن از دانش بيكران حضرت است. او اين گزارش را پس از موفقيت حضرت در مناظره با دانشمندان، بهخصوص با عمران صابي، نقل ميكند:
همين كه دانشمندان و متكلمان مغلوب شدند و اسلام آوردند، عمران را مشاهده كردند كه جزو مناظرهكنندگانِ مغلوبشده بود؛ با اينكه كسي را ياراي بحث و مناظره با او نبود و كسي تاكنون او را مغلوب نكرده بود. ديگر كسي
جرئت اشكالگرفتن و بهسخريهگرفتن نداشت. شب كه شد، مأمون و حضرت رضا (ع) از جاي حركت كرده و داخل منزل رفتند و مردم نيز متفرق شدند. من با چند نفر از دوستان بودم كه محمدبنجعفر (عموي حضرت رضا (ع)) از پي من فرستاد. نزد او رفتم. گفت: «ديدي دوست تو چه كرد؟ بهخدا، گمان نميكردم عليبنموسيالرضا (ع) تاكنون در اين مسائل بحث كرده باشد. او سابقۀ اين كارها را نداشت. گاهي در مدينه از او سؤال ميكردند و او جواب ميداد. آيا متكلمان در آنجا پيش او اجتماع ميكردند؟»
در پاسخ گفتم: «حاجيان كه رهسپار مكه بودند، از مسائل حلال و حرام ميپرسيدند و حضرت به آنها پاسخ ميدادند. برخي هم كه اهل بحث و مناظره بودند، امام با آنها مناظره ميكردند.» محمدبنجعفر گفت: «ميترسم مأمون بر او رَشك بَرد و عاقبت، او را با سَم از ميان بردارد يا بلايي بر سرش درآورد. به او گوشزد كن تا از اين كارها خودداري كند.» گفتم: «از من نميپذيرد. مأمون ميخواهد او را آزمايش كند و ببيند از علوم اجدادش بهرهاي دارد [يا نه].» گفت: «بگو عمويت از اين كار خوشش نميآيد و مايل است به دلايل بسياري، در اين كارها خوددار باشي.» وقتي خدمت حضرت رضا (ع) در منزلشان رسيدم، پيغام عمويشان را نقل كردم؛ اما امام لبخندي زده و فرمودند: «خدا عمويم را حفظ كند. خوب او را ميشناسم. چرا كار مرا دوست نميدارد؟»
استناد امام به پيامبر (ص)
امامرضا (ع) به چه ميزان در سخنان خود به سخنان پيامبر (ص) و سنت ايشان استناد ميكردند؟
حركت عمومي امام بر احياي سخن و سنت پيامبر اكرم (ص) استوار بود. دراينراستا، ايشان احاديث بسياري به نام رسولالله (ص) روايت فرمودهاند. همچنين امام براي حفظ و احياي سنت نبوي اصرار داشتند كه حتي مسائل عبادي خويش را به سنت پيامبر (ص) مستند سازند؛ تلاشي كه بهنوعي، نقد مدعيان پيرو اهلسنت نيز بود.امام تأكيد داشتند كه «ما پيرو رسول خدا (ص) و تسليم اوامر و نواهي ايشان هستيم، همچنانكه رسول خدا (ص) پيرو و تسليمِ فرامين الهي بود.»
خالد ذُهلي از پدرش، احمدبنخالد، اينگونه گزارش داده است: «در نيشابور، نماز را پشت سر عليبنموسيالرضا (ع) اقتدا كرديم. ايشان در آغاز هر سوره، بسم اللّه الرحمن الرحيم را بلند (بهجَهر) خواندند و بعد، چنين يادآور شدند كه رسولالله (ص) اينگونه عمل ميكردند.»
نشاط علمي
در ميان پرسشهاي مطرح، معمولاً مردم از امامرضا (ع) چه ميپرسيدند؟ نمونهاي از نشاط علمي امام را بيان كنيد.
پرسشها فراگير بود؛ زيرا امام خود را در معرض پاسخدهي همۀ طبقات مردم و نيز دانشمندان و ياران قرار داده بودند. حضرت رضا (ع) در بسط دانش و بحث و گفتوگو حدي نميشناختند. ايشان بانشاط و جدي، همگان را رهنمود ميكردند و پرسشها را پاسخ ميدادند. به نمونههاي زير بنگريد:
۱. زكريابنآدم ميگويد: «در اولِ شبي خدمت حضرت رضا (ع) رسيدم. ما آن شب را تا طلوع فجر گفتوگو كرديم؛ سپس حضرت برخاستند و نماز صبح را بهجاي آوردند.»
۲. بزنطي نوشته است: «بههمراه صفوان يحيي و محمد سنان نزد امام بوديم و امام با من سخن ميگفتند و من از ايشان ميپرسيدم تا آنگاه كه پاسي از شب گذشت.»
۳. گزارش يسعبنحمزه نيز چنين است: «در مجلس امامرضا (ع) مشغول گفتوگو با ايشان بودم، درحاليكه مردم بسياري در خدمت ايشان بودند و از حلال و حرام ميپرسيدند. ناگهان، مردي وارد شد... .»
۴. حسنبنعلي وشاء وقتي به مرو آمد، به منزل عليبنموسي (ع) رسيد. او ميگويد: مشاهده كردم رجال كشور و بزرگان و مردم عادي به منزل ايشان رفتوآمد ميكنند. در گوشهاي نشستم و با خود فكر كردم من چه وقت ميتوانم خود را به او برسانم تا سؤالات خود را بپرسم. مدتي بعد خادمي بيرون آمد و رو به من گفت: «اينها پاسخ مسائل توست.» آن نوشته را گشودم و ديدم امام همۀ پرسشهاي مرا پاسخ گفته و تفسير كردهاند! گفتم: «گواهي ميدهم كه خداوند يكي است و محمد (ص) رسول اوست و تو هم حجت خدا هستي.» سپس، از گذشتهها استغفار كردم و بازگشتم.
عالمان سُني در محفل علمي امام
آيا در جلسات علمي امام، فقط شيعيان حضور داشتند يا عالمان سُني هم بودند؟
مجلس دانش امام فراگير و همگاني بود. در دوران حضور امام در نيشابور و مرو، دانشمندان غيرشيعيِ بسياري افتخار بهرهمندي از محضر امام يافتند. در محفل امام در شهر مدينه نيز بسياري از دانشمندان سُنيمذهب به حضور حضرت بار مييافتند و حضور علمي مستمر امام در مسجدالنبي، گواه فراگيربودن كرسي دانش حضرت بود. ابراهيمبنصولي ميگويد: خدمت امام بوديم كه فرمودند: «در دنيا نعمت حقيقي نيست.» فقهايي كه حاضر بودند، پرسيدند: «پس قول خداوند متعال در آيۀ (ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ) چيست؟» امام در پاسخ، نظر خود را فرمودند.
بهاستناد روايتي كه خطيب بغدادي نقل ميكند، عليبنموسيالرضا (ع) در آغاز جواني، در روضةالنبي مينشستند؛ آنگاه مردم و علماي بزرگ حاضر در مسجد از ايشان سؤال ميپرسيدند.
ابنجوزي (وفات: ۵۹۷ق) نيز از اجتماع علماي بزرگ حديث و پيشوايان سُنيمذهب در نيشابور و استقبال مردم از امام ياد كرده است. اوهمچنين از چهرههايي همچون يحييبنيحيي، إسحاقبنراهويه، محمدبنرافع و أحمدبنحرب نام ميبرد كه دور مَركب امام حلقه زدند و از امام حديث درخواست كردند. هروي نيز از جلسات گستردۀ امام در مرو چنين گزارش ميدهد: به مأمون خبر دادند كه حضرت رضا (ع) مجالسي تشكيل داده و دربارۀ اعتقادات مذهبي مناظره ميكند و مردم شيفتۀ دانش او شدهاند. مأمون بلافاصله، به محمدبنعمرو طوسي، حاجب خود، دستور داد مردم را متفرق سازد و امام را حاضر كند.
البته شركت گستردۀ عالمان سُني و فضاي حاكم بر خراسان آن زمان، سبب شد كه علماي شيعه برخي روايات امام را بر تقيه حمل كنند. به اين نمونه بنگريد: يونس به حضرت رضا (ع) عرض كرد: «آيا با گلاب (ماء ورد) ميتوان غسل كرد يا با آن، براي نماز وضو ساخت؟» حضرت فرمودند: «باكي نيست.»
شيخ طوسي نقل كرده است كه اِجماع شيعه بر آن است كه با گلاب و آبهاي مضافِ غير از آن، وضو و غسل نميتوان كرد. براي جمع بين سخن امام و اِجماع فقها، علامهمحمدتقي مجلسي تأكيد دارد كه اين خبر را بايد حمل بر تقيه كرد و آن را كنار گذاشت (طرح كرد)، بهخصوص اخبار امامرضا (ع) را؛ چون وقتي ايشان به خراسان تشريف آوردند، بيشتر اوقات جمع فراواني از سُنيها در مجلس آن حضرت حاضر بودند. بنابراين، تقيه در اخبار آن حضرت بيشتر از ساير ائمه (ع) است.
پاسخ مكتوب
مقدار فراواني از دانشِ بهيادگارمانده از حضرت رضا (ع) پاسخهاي مكتوبي است كه امام در پاسخ پرسش افراد فرستادهاند. نمونهاي از آن را بيان كنيد.
بخشي از ميراث علمي ائمۀ اطهار (ع) بهصورت نامه است و غالب آن پاسخ ايشان به پرسشهاي مردم است. دو مجموعۀ حديثيِ شيعي به نامهاي معادن الحكمة فيض كاشاني و مكاتيب الائمة از احمدي ميانجي، گزارشي از اين مكتوبات است. در اين آثار، مكتوبات امامرضا (ع) نيز مندرج است كه به ذكر نمونهاي از آن در اينجا بسنده ميكنيم:
يكي از مكتوبات امامرضا (ع) پاسخ ايشان به پرسش محمدبنسنان است. او ميگويد كه حضرت رضا (ع) در پاسخ سؤالات من نوشتند: «براي من نوشته بودي كه گروهي از اهل قبله چنين عقيده دارند كه خداوند متعال براي علت خاصي نبوده كه بعضي چيزها را حرام كرده است و بعضي را حلال؛ بلكه خواسته بدينوسيله بندگان را به تعبد وادارد. بايد بدانيد كسانيكه اين عقيده را دارند، گمراه و از راه حق و حقيقت منحرف هستند. اگر مطلب چنين بود و
وادارد. بايد بدانيد كسانيكه اين عقيده را دارند، گمراه و از راه حق و حقيقت منحرف هستند. اگر مطلب چنين بود و مقصود خداوند از تشريع مسائل حلال و حرام، واداشتن مردم بهبندگي بود، ميبايست حلالها را حرام يا حرامها را حلال كند و مردم را وادار كند كه نماز نخوانند، روزه نگيرند، اعمال حسنه انجام ندهند، پيغمبران و كتب آسماني را انكار كنند، مرتكب سرقت و زنا شوند و حدود شرع مقدس را رعايت نكنند.»
امام در ادامه نوشته بودند: «خداوند متعال حلال و حرام را براي مصلحت بندگانش تشريع فرموده است. كارهايي را حرام كرده است؛ زيرا فساد آن كارها بسيار روشن است. بعضي اعمال، جامعه را بهطرف فساد و تباهي ميكشاند و اساس زندگي را متلاشي ميكند و نيز موجب هلاكت آدمي ميشود؛ ازاينرو، خداوند آن كارها را حرام كرده و بندگانش را براي مصالح اجتماع، از ارتكاب آن كارها نهي فرموده و براي مرتكب آن وعدۀ دوزخ داده است.
ازسويديگر، پروردگار بعضي محرمات را در زمان اضطرار يا هنگاميكه انسان احتياج داشته باشد يا صلاحش باشد، بهطور موقت حلال كرده است؛ مانند خوردن ميته (گوشت حيوان مرده) يا گوشت خوك كه هنگام خطر مرگ و نبودن چيزي براي رفع گرسنگي، بهسبب حفظ جان آدمي حلال ميشود. پس معلوم ميشود كه خداوند حلال و حرام را براي مصلحت جامعه وضع كرده و صِرف بهتعبدواداشتن بندگان ملاك وضع نبوده است. پيغمبران (ع) و اوصيا نيز دستورهاي خداوند را براي صلاح دين و دنياي آنها، به مردم ابلاغ كردهاند.»
سفر علمي
آيا امامرضا (ع) سفر علمي هم رفتهاند؟
دانشگستري و آشناسازي مردم با اسلام ناب در تمام سفرهاي حضرت سايه افكنده بود و اين نكته را ميتوان در سفرهاي امام به مكه در ايام حج و غير آن و همچنين در سفر تاريخي ايشان به ايران جستوجو كرد.
محمدبنفضل از سفر حضرت رضا (ع) به كوفه و بصره نيز ياد ميكند و ميگويد: وقتي كه امامرضا (ع) خواستند از بصره به مدينه برگردند، به من دستور دادند و فرمودند: «به كوفه برو و شيعيان را جمع كن و به آنها خبر بده كه من به آنجا خواهم آمد.» سپس فرمودند: «در خانۀ حفصبنعمير اقامت كن.» من هم به كوفه رفتم و دستورهاي آن حضرت را اجرا كردم. روزي با نصربنمزاحم بودم كه سلام، خادم امامرضا (ع)، از كنار ما عبور كرد؛ لذا فهميدم كه امام به خانۀ حفص آمدهاند. به آنجا رفتم و امام نيز آنجا بودند. بر او سلام كردم. به من فرمودند: «غذايي آماده كن.» گفتم: «همهچيز آماده است.» فرمودند: «خدا را شكر كه موفق شدي.»
سپس، شيعيان را دعوت كرديم و همه حاضر شدند. وقتيكه همه غذا خوردند، امام رو به من فرمودند: «اي محمد، ببين در كوفه، از متكلمان و دانشمندان چه كسي هست؟ پس آنان را نزد من حاضر كن.» من نيز آنان را حاضر ساختم. آنگاه امام خطاب به آنها فرمودند: «ميخواهم همان مجلس سودمندي را كه در بصره برقرار كردم، براي
شما نيز برقرار سازم. خدا مرا بر تمام كتابهاي آسماني دانا كرده است.» سپس امام رو به جاثليق كوفه كردند كه شخصي دانشمند و در بحث و جدل معروف بود و فرمودند: «اي جاثليق، آيا ميداني حضرت عيسي (ع) صحيفهاي داشت كه در آن اسم پنج تَن بود و آن را بر گردنش آويزان كرده بود؟ آيا ميداني حضرت عيسي (ع) در مغرب بود و ميخواست به مشرق برود. صحيفه را گشود و خدا را به نام يكي از آنان قَسم داد كه زمين زير پاي او پيچيده شود؛ سپس، در يك لحظه، از مغرب به مشرق و از مشرق به مغرب سير كرد؟»
جاثليق گفت: «من جريان اين صحيفه را نميدانم؛ ولي بدونترديد، اسماي پنجگانه همراه او بود كه به آنها يا يكي از آنان توسل ميجست و خداوند نيز آنچه ميخواست، به او عطا ميكرد.» حضرت رضا (ع) فرمودند: «الله اكبر! همين كه نامها را قبول داري، كافي است و ديگر فرق نميكند كه به صحيفه اقرار كني يا نه.» سپس رو به مردم فرمودند: «اي مردم، بر گفتار او شاهد باشيد. آيا كسيكه با طرف مقابلش، به دين و كتاب و پيامبر و شريعت او احتجاج كند، باانصافترين مردم نيست؟» گفتند: «آري.» بعد فرمودند: «بعد از پيامبر (ص) كسي امام است كه قيام كند به آنچه پيامبر به آن قيام كرده است و بتواند كارهاي او را انجام دهد و امامتش را با دلايل و براهين ثابت كند.»
رأسالجالوت گفت: «نشانههاي امامت چيست؟» امام فرمودند: «اينكه امام به تورات، انجيل، زبور و قرآن احاطه داشته باشد و با هر گروه به كتاب خودشان احتجاج كند و اينكه همۀ زبانها را بداند و با اهل هر زباني، به زبان خودش مباحثه كند. افزونبر اينها، بايد از هر آلودگي و عيبي پاك باشد و همچنين عادل، باانصاف، حكيم، دلسوز، مهربان، بردبار، اهل بخشش و گذشت، راستگو ، نيكوكار، صميمي، امين و مطمئن باشد و كارهاي مردم را حلوفصل كند.»
نصربنمزاحم ايستاد و گفت: «يابنرسولالله، دربارۀ جعفربنمحمد (ع) چه ميگويي؟» فرمودند: «چه بگويم دربارۀ امامي كه امّت محمد (ص) همگي و بهاتفاق، گواهي دادهاند كه او داناترينِ اهل زمانش بود.» گفتند: «دربارۀ موسيبنجعفر (ع) چه ميگويي؟» امام فرمودند: «او هم همانطور بود.»
نصر گفت: «مردم درخصوص او سرگردان و متحير هستند.» حضرت فرمودند: «حضرت موسيبنجعفر (ع) در برههاي از زمان زيست كه با نَبَطيها، به زبان خودشان و با خراسانيها، با زبان فارسي و با روميان، به رومي و با غيرعرب، به زبان خودشان سخن ميگفت و علما و بزرگان يهود و نصاري از نقاط دور ميآمدند؛ حضرت هم با آنان با كتاب و زبان خودشان بحث و احتجاج ميكردند. وقتي عمر مباركشان بهپايان رسيد، توسط شخصي نامهاي با اين مضمون به من فرستادند: اي پسرم، اجلم فرا رسيده و عمرم به آخر رسيد و تو جانشين پدرت هستي. همانا رسول خدا (ص) هنگام رحلتش، علي (ع) را خواست و به او وصيت كرد و صحيفهاي به او داد كه در آن، نامهاي پيامبران و جانشينان آنها بود.
بعد فرمودند: اي علي، نزديكتر آي. وقتي امام نزديك شد، رسول خدا (ص) عباي خويش را بر سر او كشيدند و فرمودند: زبانت را بيرون بياور و او بيرون آورد. پيامبر (ص) انگشترشان را به زبان او كشيدند و فرمودند: زبانم را در دهانت بگذار و آن را بِمَك و هر چه در دهانت بود، فرو ببر.»
مكان محافل علمي
آيا جلسههاي علمي امام در مكاني خاص بود؟ آيا گزارشي وجود دارد كه بهجز مسجدالنبي، خانۀ ايشان نيز محفل علم بوده است؟
در دورۀ حضور امام در مدينه، مسجدالنبي جايگاه اصلي محفل امام بود. با حضور امام در شهرهاي مختلف نيز مراكز مختلفي، بهخصوص مسجدجامع آن شهرها همچون مرو و بناج ، محفل علمي امام بهشمار ميرفت. البته در دورۀ حضور امام در مدينه و مرو، خانۀ ايشان نيز بهعنوان مركز علمي شناخته شده بود و ياران و دوستداران علم به آمدوشد به آن مكان عادت داشتند. به نمونههاي زير بنگريد:
سليمان جعفري ميگويد: در خدمت امام اباالحسن (ع) بودم، درحاليكه خانه پر بود از مردم و آنها سؤال ميكردند و آن حضرت پاسخ ميفرمودند. بزنطي نيز ميگويد: كنْتُ عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) وَ الْبَيتُ مَمْلُوءٌ مِنَ النَّاسِ يسْأَلُونَهُ وَ هُوَ يجِيبُهُم؛ (جمعي نزد امامرضا (ع) بوديم و آن خانه از محدثان پر بود. حكايت روز غدير بهميان آمد... .)
انتهای پیام
منبع : aqr.ir
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0