قرآن کریم برای ترسیم ارزشها و ضد ارزشها، گاه به مقایسه آنان با یکدیگر پرداخته و در قالب تمثیلاتی چند، چهره نیکان و بدان، ابرار و اشرار را در کنار هم و در دو جبهه مخالف ترسیم کرده تا از فطرتهای سلیم و وجدانهای بیدار درباره نامساوی بودن آن دو اقرار بگیرد. یکی از این تمثیلات، تمثیل «مۆمن» و «کافر» در قالب مقایسه است. غفلت قرآن برای مرزهای جغرافیایی، نژادی، طبقاتی و مانند آن که انسانها را از یکدیگر جدا میکند، اهمیتی قائل نشده و تنها مرز را «ایمان» و «کفر» دانسته و بدین ترتیب جامعه انسانی را به دو گروه «مۆمن» و «کافر» تقسیم کرده است: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ»؛ «آیا کسى که مرده[دل] بود و زندهاش گردانیدیم و براى او نورى پدید آوردیم تا در پرتو آن در میان مردم راه برود، چون کسى است که گویى گرفتار در تاریکیهاست و از آن بیرونآمدنى نیست؛ این گونه براى کافران آنچه انجام مىدادند، زینت داده شده است»(1) خداوند در این آیه شریفه افراد گمراه را که با پذیرش حق و ایمان تغییر مسیر دادهاند، به مردهای تشبیه میکند که به اراده و فرمان خدا زنده شده است. از نظر قرآن ایمان، عقیدهای خشک و خالی یا الفاظی تشریفاتی نیست؛ بلکه به منزله روحی است که در کالبد بیجان افراد بیایمان دمیده میشود و برر تمام وجود آنان اثر میگذارد. چشمشان دید و روشنایی، گوششان قدرت شنوایی، زبانشان توان سخن گفتن و دست و پایشان قدرت انجام هر گونه کار مثبت را پیدا میکند. در حقیقت ایمان، افراد را دگرگون میسازد و در سراسر زندگی آنان اثر میگذارد و آثار حیات را در تمام شئون آنها آشکار میکند. قرآن می فرماید: ما برای چنین افرادی نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه بروند. از انجا که ایمان آدمی را به خودسازی دعوت میکند، پردههای خودخواهی، خودبینی، تعصب، لجاحت و هوی و هوس را از مقابل چشم جانش کنار میزند و حقایقی را برای وی نمایان میکند که هرگز قبل از آن قادر به درک آن نبود. انسان در پرتو این نور میتواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیاری از اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و به علت تفکر محدود مادی و یا غلبه خودخواهی و هوی و هوس گرفتار آن میشوند، مصون و محفوظ بماند.(2) قرآن چنین فرد زنده، فعال، نورانی و مۆثری را با افراد بیایمان لجوج مقایسه کرده و میگوید: آیا چنین کسی همانند شخصی است که در امواج ظلمتها و تاریکیها فرو رفته است و هرگز از آن خارج نمیشود؟ عبارت «کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ» ممکن است این تعبیر را در خود نهفته داشته باشد که: از هستی و وجود این افراد در حقیقت چیزی جز یک شبح، یک قالب، یک مثال یک مجسمه باقی نمانده است؛ هیکلی دارند بیروح و مغز و فکری از کار افتاده!(3) علامه طباطبایی درباره این تمثیل قرآنی میفرماید: «در آیه شریفه استعاراتی به کار رفته، صلالت را به مرگ و ایمان و هدایت یافتن را به زندگی و هدایت یافتن به سوی ایمان را به احیاء و راه پیدا کردن به اعمال صالحه را به نور و جهل را به ظلمت تشبیه کرده، و همه این تشبیهات برای نزدیک ساختن مطلب به ذهن عامه مردم است؛ چون فهم عامه آنقدر رسا نیست که برای انسان از آن نظر که انسان است زندگی دیگری غیر از زندگی حیوانیاش سراغ گیرد، او در افق پستی که همان افق مادی است به سر میبرد و به لذایذ مادی و حرکات ارادی به سوی آن سرگرم است، و جز این سنخ لذایذ این قسم پیشرویها و حرکت دیگری سراغ ندارد و منشأ این سنخ شعور همان زندگی حیوانی است نه انسانی تا او بتواند به زندگی انسانی خود بپردازد. این سنخ مردم، فرقی بین مۆمن و کافر نمیبینند و هر دو را از نظر داشتن موهبت حیات برابر میدانند. برای چنین مردمی معرفی کردن مۆمن را به اینکه او زنده است به زندگی ایمانی و دارای نوری است که با آن نور راه میرود و همچنین معرفی کردن کافر را به اینکه او مرده به مرگ ضلالت است، و در ظلمتی به سر میبرد که مخرج و مفری از آن نیست، محتاج است به تشبیهاتی که حقیقت معنای مورد نظر را به افق فهم آنان نزدیک کند»(4) ایمان به خدا، روز جزا، فرشتگان الهی، شرایع آسمانی و در یک کلمه ایمان به غیب، نه تنها بر افکار و اندیشه آدمی تأثیر میگذارد و افق دید وی را وسعت میبخشد؛ بلکه بر اعمال و کردار آدمی نیز اثربخش است و زندگی او را از بعد عاطفی، اخلاقی، اجتماعی تحتالشعاع پرتوهای درخشان و حیاتبخش این خورشید مشعشع قرار خواهد داد. پی نوشت ها : 1. انعام: 122. 2. قاسمی، حمید، تمثیلات قرآن و جلوههای تربیتی آن، ص 133. 3. تفسیر نمونه، ج5، ص 427. 4. المیزان، ج7، ص 514.