بيست و چهارم ذي حجّه، روز مباهله مبارکباد
بيست و چهارم ذي حجّه، روز مباهله و روز عزّت اسلام و روز كرامت شيعه است. وقتي مباهله واقع شد، هم اسلام در دنيا عزّت پيدا كرد هم شيعه كرامتش روشن شد.
رسول اكرم
(ص) به نصاراي نجران نامه نوشتند و آنها را به اسلام دعوت كردند. در صدر نامه اين آيه را مرقوم فرمودند :
{ قُلْ يا أهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إلي كَلِمَة سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ ألاّ نَعْبُدَ إلاّ اللهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأنَّا مُسْلِمُونَ } سورهي آلعمران، آيهي64
«بگو، اي اهل كتاب بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما مشترك است كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را شريك او قرار ندهيم و بعضي از ما بعضي ديگر را به جاي خداي يگانه به خدايي نپذيرند. حال، اگر از اين دعوت روي برگردانند، بگوييد گواه باشيد كه ما مسلمانيم».
بعد مرقوم فرمودند :
(اَمّا بَعْدُ فَاِنّي اَدْعُوكُمْ اِلَي عِبادَة اللهِ مِنْ عِبادَة الْعِبادِ وَ اَدْعوُكُمْ اِلي وِلايَة اللهِ مِنْ وِلايَةِ الْعِبادِ فَاِنْ اَسْلَمْتُمْ فَاِنّي اَحْمَدُ اِلَيْكُمُ اللهَ اِلهَ اِبْراهيمَ وَ اِسْحقَ وَ يَعْقوُبَ وَ اِنْ اَبَيْتُمْ فَالْجِزْيَة وَ اِنْ اَبَيْتُمْ فَقَدْ آذَنْتُكُمْ بِالْحَرْبِ وَ السَّلامُ)؛
«من شما را دعوت مي كنم بندهي خدا باشيد ، نه بندهي بشر؛ دعوت مي كنم تن به حاكميّت خدا بدهيد، نه حاكميّت بشر. حال، اگر مسلم شديد، خدا را شكر مي كنم كه چنين موفّقيّتي نصيب شما كرده است و اگر از قبول اسلام امتناع كرديد، بايد جزيه {جزيه : وجهي شبيه ماليات كه از كفّار گرفته مي شد} بدهيد [تا ما بدانيم كه با ما سر جنگ نداريد] و اگر آن را هم نپذيرفتيد، در اين صورت، من اعلان جنگ با شما مي كنم. والسّلام».
لرزه افتادن بر اندام اسقف اعظم نجران
در روايت آمده است كه وقتي اين نامه به اسقف هاي نجران رسيد ، اسقف بزرگ از هيبت آن لرزه بر اندامش افتاد:
(ذَعَرَ ذَعْراً شَديداً)؛
«لرزهاي شديد بر اندامش افتاد».
بعد، با هم به مشورت نشستند كه چه بايد كرد ؟ يكي از آنها گفت : شما مي دانيد كه كتابهاي آسماني سَلَف آمدن پيامبر آخرالزّمان را بشارت دادهاند و از آثار و علايم معلوم مي شود كه اين همان پيامبر موعود است. عاقبت، بنا بر اين شد كه از ميانشان گروهي انتخاب بشوند و به مدينه بروند و از نزديك، شخص مدّعي رسالت و برنامهي زندگي اش را مشاهده كند.
شصت نفر از عالمان و اشراف و اعيانشان براي اين سفر انتخاب شدند. نزديك مدينه كه رسيدند، از مركبها پياده شدند و خود را شستشو دادند و لباسهاي فاخرشان را پوشيدند و خود را آراستند تا به چشم مسلمانان بزرگ و باحشمت جلوه كنند. سوار بر مركبهاي مزيّن وارد مدينه شدند و در ميان شهر گشتي زدند تا به زعم خود، چشم مسلمانان را خيره كنند. امّا ديدند مسلمانان نه تنها چشمشان خيره نشد، بلكه با نظر تحقير به آنها مي نگرند.تا سه روز نزد پيامبر اكرم (ص)
نيامدند و حرفي نزدند.
ترديد بزرگان نجران
پس از سه روز كه شرفياب شدند ، گفتند: يا ابا القاسم،(كنيه ي پيامبر اكرم (ص)
است) ما تمام صفاتي را كه در انجيل دربارهي پيامبر آخرالزّمان آمده است، در شما ديدهايم؛ ولي يك صفت از آن صفات را در شما نمي بينيم و آن صفت اين كه، انجيل بشارت داده است كه پيامبر آخرالزّمان به عيسي بنمريم ايمان دارد و تصديقش مي كند و حال آنكه شما تكذيبش مي كنيد.
حضرت فرمود: نه، من عيسي بن مريم را تصديق مي كنم و به او ايمان دارم. من او را بندهي مقرّب خدا و نبيّ و رسول خدا مي دانم.گفتند : عيساي مسيح (ع)اگر بنده بود، نمي توانست كار خدايي بكند؛ در حالي كه او مرده زنده ميكرد، ابراء الاكمه و الابرص {شفابخشي نابينايان و بيماران} مي كرد، از مافي الضّمير اشخاص خبر مي داد و... اين كارها، كارهاي خدايي است. پيامبر
(ص) فرمود : من قبول دارم كه عيسي بن مريم تمام اين كارها را به اذن خدا انجام مي داد و بندهي مأذون از جانب خدا بود. گفتند: اگر عيسي بشر بوده، پس پدرش چه كسي بوده است؟ در اين موقع، اين آيه نازل شد و جواب آنها را داد كه:
} إنَّ مَثَلَ عِيسي عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ{؛سورهي آلعمران،آيهي59
«داستان عيسي در نزد خدا همچون داستان آدم است كه او را از خاك آفريده [و بدون پدر و مادر ايجادش كرد]و سپس به او گفت،باش؛ پس، وجود يافت».
اگر عيسي پدر از جنس بشر نداشت، آدم نه پدر داشت نه مادر. همان گونه كه آدم مخلوق به ارادهي خداست،عيسي هم مخلوق به ارادهي خداست.
دعوت به مباهله
در مقابل اين حرف منطقي، آنها جوابي نداشتند، ولي تن به قبول آن ندادند و گفتند: ما حاضريم با شما مباهله كنيم و اين آخرين گفتار ما باشد. پس بياييم يكديگر را نفرين كنيم و از خدا بخواهيم تا بر هر كدام از ما كه باطل است و سخن نابجا مي گويد ؛ بلا نازل كند و نابودش كند. در همين موقع،اين آيه نازل شد:
} فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبِينَ{؛سورهي آلعمران،آيهي61
«پس هر كس در اين[باره] پس از دانشي كه تو را[حاصل]آمده،با تو محاجّه كند ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خويشان نزديكمان و خويشان نزديكتان را فراخوانيم؛ سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».
قبول مباهله از سوي پيامبراكرم (ص)
آنها باورشان نمي شد كه رسول اكرم (ص)
پيشنهاد مباهله را بپذيرد. وقتي ديدند با قاطعيّت تمام آماده است،گفتند: به ما مهلت دهيد تا با هم مشورت كنيم. شب نشستند و با هم مشورت كردند. بزرگشان كه مرد موحّدي بود، گفت: به نظر من صلاح نيست با او مباهله كنيم.براي اين كه من مطمئنّم كه او همان پيامبر موعود از جانب خداست و تمام علامت هايي كه انبياء سَلَف نشان دادهاند، كاملاً بر او منطبق است. اگر ما با او مباهله كنيم، بلا نازل مي شود و نه تنها يك نفر از شما به سلامت به وطن برنمي گردد، بلكه يك نصراني روي زمين باقي نمي ماند.اگر مي خواهيد اين حقيقت بر شما روشن شود، فردا صبح ببينيد اگر با اعوان و انصار و لشكري بيرون آمد، مطمئن باشيد كه سلطان است و از مباهله با او نهراسيد و اگر ديديد با عزيزانش آمده است، بدانيد كه به گفتارش ايمان دارد و مباهله نكنيد.
اين سخن را همگي پذيرفتند و فردا صبح آمدند و در يك گوشه در خارج شهر ايستادند. مردم باخبر شدند كه چنين ماجرايي در كار است. اجتماعي شد و در يك گوشهي ديگر به انتظار ايستادند. رسول خدا
(ص) صبر كرد تا آفتاب اندكي بالا آمد و از شهر بيرون آمد، در حالي كه كسي از اصحاب و اتباع همراهش نبود ؛ تنها كودك سه چهارسالهاي را در بغل گرفته بود و كودك ديگري هم دست در دستش داشت، بانوي جواني پشت سرش بود و مرد جواني هم پشت سر آن بانو حركت مي كرد.
عقب نشيني اهل نجران از مباهله
اهل نجران از مردم پرسيدند : اين همراهان كيانش هستند و چه نسبتي با او دارند ؟ گفتند: آن بانو يگانه دختر او و آن مرد داماد و پسر عمّ او و آن دو كودك هم دخترزاده و نوههاي او هستند. از اينها نزديك تر و عزيزتر كسي را ندارد. اينجا بود كه اسقف اعظم اهل نجران به همراهانش گفت: صلاح نيست كه ما با او مباهله كنيم. من چهره هايي مي بينم كه اگر از خدا بخواهند كوه را از جا بركند، ميكند و اگر اينها دست به دعا بردارند، بلا بر ما نازل مي شود و فردي از ما به سلامت به وطن برنمي گردد؛ لذا صلاح ما در اين است كه اگر اسلام را قبول نمي كنيم، با او مصالحه كنيم و جزيه را بپردازيم.
اميرالمؤمنين(ع) براي مصالحه واسطه مي شود
بر اساس اين تصميم، اميرالمؤمنين (ع) را واسطه قرار دادند كه از رسول خدا
(ص) راجع به جزيه نظرخواهي كند؛ در نتيجه، اميرالمؤمنين (ع) به دستور پيامبر اكرم (ص) با آنها مصالحه و مقرّر كردند كه در سي سال، زره و دو هزار حُلّه، كه هر حُلّه دو قطعه پارچهي مخصوص بود، در دو قسط اوّل ماه رجب و اوّل ماه محرّم بدهند. به اين كيفيّت مصالحه شد و در روز مباهله، علاوه بر عزّت اسلام، عظمت و حقّانيّت مذهب تشيّع آشكار شد؛ زيرا در آيهي مباهله، اميرالمؤمنين (ع) نفس پيامبر اكرم
(ص) معرّفي شد.دشمنان نيز اين فضيلت را پذيرفتهاند. زمخشري،كه صاحب كشّاف و از مفسّران سنّي است، مي گويد:
(وَ فيهِ دَليلٌ لاَشيْءَ اَقْوَي مِنْهُ عَلي فَضْلِ اَصْحابِ الْكِساءِوَ فيهِ بُرهانٌ واضِحٌ عَلَي صِحَّةِ نُبُّوَةِ النَّبِيِّ)؛
«[در ماجراي مباهله] دليلي بر فضل اصحاب كساء هست كه دليلي قو ي تر از آن وجود ندارد و در آن [ماجرا] برهاني واضح بر صحّت نبوّت پيامبر (ص) موجود است».
سؤالي از اهل تسنّن
حال، ما به اهل تسنّن مي گوييم : وقتي اين حقيقت پذيرفته شد كه خداوند طبق آيهي مباهله، علي (ع) را نفس پيامبر، يعني خود پيامبر
،شناخته است، آيا جا دارد كه با بودن خود پيامبر در ميان امّت، ابوبكر و پس از او عمر و عثمان جاي پيامبر بنشينند و خود را حافظ دين و نگهبان قرآن و وليّ امر مسلمانان معرّفي كنند و آنگاه شما دانايان نيز به همان راهي كه آنها رفتهاند برويد؟
{ أ لَمْ تَرَ إلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَ أحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ * جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ *وَ جَعَلُوا للهِ أنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإنَّ مَصِيرَكُمْ إلَي النَّارِ}؛سورهي ابراهيم،آيات28تا30
برگرفته از شرح زیارت جامعه کبیره آیت الله ضیاء آبادی
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0