راه مخلص بودن

راه مخلص بودن

 




راه مخلص بودن

 

اخلاص،یعنی خالص کردن و اخلاص در عمل و ایمان یعنی اینکه انگیزه اصلی در انجام کارها، بندگی و رضای ذات حق تعالی باشد، نه رضایت غیر او.از مجموعه آیات و روایات می توان به شیوه هایی برای دسترسی به اخلاص دست یافت ازجمله:

1. تقویت ایمان و افزایش معرفت خداوند:

ایمان به خدا و همه صفات او به ویژه صفاتی که شایستگی و دوستی ستایش و پرستش را مختص ذات حق تعالی می کند جایی برای انگیزه شرک، کفر و نفاق، با همه اقسام آنها باقی نمی گذارد؛ شناخت خدا با همه صفات او موجب ایجاد حالت فروتنی و خشوع و خضوع در آدمی می شود و به حالت خوف و رجاء می رسد که مبادا دچار عذاب دنیوی و اخروی و یا محرومیت از دیدار خدا شود، به همین دلیل هر چه معرفت انسان به خدا بیشتر شود توجهش به دیگران کمتر خواهد شد.

2. تفکر در ارزش اخلاص:

اخلاص، فرمان الاهی به همه دین ها [1]؛ نعمت پنهانی خداوند به بنده محبوب خود[2]؛ باعث دیدار پروردگار [3]؛ مایه رهایی از حساب روز قیامت [4]؛موجب بر خورداری از پاداشهای بی پایان اخروی[5] و باعث عدم تصرف شيطان در آدمی است.[6]

3. فکر کردن درباره ضررهای اخلاص نداشتن:

از مجموع روایات[7] درباره آثار ریا و عدم اخلاص بر می آید که:
ریا و عدم اخلاص نوعی کفر، شرک، نفاق ،نیرنگ به خدا، مایه خشم خداوند و باعث عدم قبولی اعمال، شفاعت و اجابت دعا است.

4. یکسان بودن عبادت های آشکار و پنهان:

به گونه ای که نگاههای دیگران تأثیری در چگونگی انجام تمام عبادت های او از جمله نماز و صدقه و ...او نگذارد.

5.بندگی همه جانبه:

پیروی فرمان ذات حق تعالی در همه واجبات، ترک محرمات، انجام مستحبات، ترک مکروهات و حتی در انجام مباحات، نه اینکه مثلاً نماز بگذارد درعین حال حسادت و غیبت هم داشته باشد و همین طور در سایر موارد اعتقادی و عملی دین .

6.احساس عجز و کوتاهی در بندگی:

انسان باید در عین سعی و تلاش در بجا آوردن حق بندگی و اخلاص، همواره اعمال و عبادات خود را در مقابل دریای بیکران لطف و نعمت های الهی، ناقص و ناچیز بداند خود را عاجز از انجام حق بندگی بداند تا بتواند حق بندگی و اخلاص در بندگی را بجا آورد، لذا انبیاء و اولیاء با این که از بالاترین مراتب اخلاص برخوردار بودند در راز و نیاز، خود را عاجزترین فرد در بندگی شایسته ذات حق تعالی می دانستند، نبی خاتم (ص) همواره می فرمود: بندگی شایسته تو را به جا نیاوردیم.[8]

7.دعا:

دعا وسیله ای است برای حل گره ها و دردهای دنیوی و معنوی. بعضی از نیازهای اساسی و ابدی آدمی، جز از راه بندگی و دعا در کنار آن بدست نمی آیند، و چه نیازی بالاتر از اخلاص در بندگی می باشد، لذا امام سجاد (ع) از خداوند عاجزانه خواستار اخلاص در بندگی می باشند و عرض می کند:"خدایا همه این ها (اعمال ما) را از ریای ریاکنندگان خالص بگردان تا احدی را شریک تو قرار ندهیم و جز تو مرادی برنگزینیم."[9]

موانع اخلاص در بندگی:

ورود و رسیدن به اخلاص و مراتب آن موانعی دارد که باید آنها را بر طرف کرد مهمترین آنها عبارتند از : 1.ریاکاری 2. دلبستگی به دنیا، 3. شیطان.

1.ریاکاری:

بزرگترین و خطرناک ترین مانع بر سر راه اخلاص ، ریاکاری و جلب خوش آیندی دیگران است که به منظور، خود ستایی، شهرت طلبی و ریاست طلبی می باشد.
برای مبارزه با این آفت باید توجه داشت که هیچ کس نمی تواند تمام مردم را از خود راضی نگه دارد، علاوه اگر چنین قصدی داشته باشد باید دائما در نگرانی روحی و اضطراب ذهنی به سر ببرد و همیشه به دنبال راهی بگردد که بتواند دیگران را از خود خشنود سازد. بر فرض دسترسی به رضایت دیگران، خوش آیندی دیگران چه سودی به حال او دارد، نفع و ضرر واقعی دست خداوند متعال است.

2.دلبستگی به دنیا:

دلبستگی به دنیا باعث می شود که همه زندگی آدمی و حتی عبادت های او نیز وسیله ای برای دسترسی و برخورداری بیشتر از دنیا باشد.
رفع این دلبستگی نیازمند این است که انسان دنیا شناسی و انسان شناسی کند، بیشتر بدبختی ها و گرفتاری ها و نا آرامی ها بشر برای دستیابی به دنیای زود گذر بوده است، در حالی که از نیازهای واقعی و ضروری خود غافل است.

3.شیطان:

همواره باید توجه داشت که شیطان دشمن قسم خورده انسان است و از هر راهی سعی می کند تا اورا به انحطاط بکشاند و یکی از کید های او این است که ریا، دنیا و هر امر زشت و بدی را برای آدمی محبوب و زیبا جلوه می دهد.[10]
رهایی از مکر شیطان نیاز به معرفت کافی و ایمان و تلاش و مواظبت و مبارزه دائمی باشیطان و همه عوامل شیطانی دارد.با توجه به این نکات و تلاش بسیار و توفیق الهی در راه کسب اخلاص ،انسان آرام آرام به درجات اخلاص خواهد رسید.
تقریبا در تمام کتب اخلاقی به بحث اخلاص، راههای دستیابی به آن و موانع آن پرداخته شده است. ما برای نمونه به چند مورد اشاره می نماییم: کتاب معراج السعاده، ص 486، کیمیای سعادت ج 2، ص 453، چهل حدیث امام خمینی، ص 238، عروة الوثقی، سید محمد کاظم طباطبایی، ج 1، ص 472 و المیزان مرحوم طباطبایی، ذیل آیات،بقره، 264، نساء، 38 و 142،انفال، 47، و ماعون، 6. 

پی نوشتها :

[1] بینه، 5.
[2] حدیث قدس، معراج السعادة، ص 489.
[3] همان.
[4] صافات، 128.
[5] صافات، 39-40.
[6] حجر، 40
[7] مجموع این روایات در کتب اخلاقی ذکر شده، آمده اند.
[8] ما عبدناک حق عبادتک. بحار الانوار، ج 68، ص 23
[9] خلص ذالک کله من رئاء المرائین و سمعة المسمعین لا نشرک فیه احدا دونک و لا نبغی فیه مرادا سواک، دعای شماره 44، صحیفه سجادیه.
[10]لا زینن لهم فی الارض ... حجزم، 39 و آیات و روایات دیگر مربوط به کارهای شیطان


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : پنج شنبه 30 مرداد 1393
چگونه ثروتمند شويم؟ توصیه هایی از آيت الله بهجت (ره)

چگونه ثروتمند شويم؟ توصیه هایی از آيت الله بهجت (ره)

 چگونه ثروتمند شويم؟

توصيه هاي ثروتمندترين مرد معنوي جهان حضرت آيت الله بهجت (ره)

اهل بيت

به هر اندازه از بيانات اهل بيت دور باشيم از خود ايشان دوريم. 
اهم آداب زيارت اين است که بدانيم بين حيات و ممات معصومين هيچ فرقي وجود ندارد.

امام زمان (عج)

لازم نيست که انسان در پي اين باشد که به خدمت حضرت ولي عصر تشرف حاصل کند بلکه شايد خواندن دو رکعت نماز سپس توسل به ائمه اطهار بهتر از تشرف باشد.
افسوس که همه براي برآورده شدن حاجت شخصي خود به مسجد جمکران مي روند و نمي دانند که خود آن حضرت چه التماس دعايي از آنها دارد که براي تعجيل فرج او دعا کنند.
تا رابطه ما با ولي امر امام زمان (عج) قوي نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه ما با ولي امر (عج) هم در اصلاح نفس است.
اگر بفرماييد به آن حضرت دسترسي نداريم، جواب اين است که چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نيستيد؟ او به همين از ما راضي است.

نماز

اين احساس لذت در نماز يک سري مقدمات خارج از نماز دارد و يک سري مقدمات در خود نماز. آنچه پيش از نماز و در خارج از نماز بايد مورد ملاحظه باشد و عمل شود اين است که انسان گناه نکند و قلب را سياه و دل را تيره نکند. معصيت روح را مکدر مي کند و نورانيت دل را مي برد. و در هنگام نماز نيز انسان بايد زنجير و سيمي دور خود بکشد تا غير خدا داخل نشود يعني فکرش را از غير خدا منصرف کند.
معيار اصلي نماز است. اين نماز بالاترين ذکر است، شيرين ترين ذکر است، برترين چيز است. حالا برخي به دنبال ذکرهاي ويژه اي مي گردند که کسي نشنيده باشد. همه چيز تابع نماز است، بايد سعي کنيم اين نماز را حسابي درستش کنيم. البته نماز سلمان فارسي خواندن حالا حالاها کار دارد و نمي توان به اين زودي نماز با حالي همچون سلمان فارسي خواند. وقتي نماز درست شد و با حال گشت انسان آدم شده است. بالاخره محک نماز است.
اگر کسي مقيد باشد نماز را اول وقت بخواند به جايي که بايد برسد خواهد رسيد.
مرحوم استاد ما ميرزا سيد علي آقاي قاضي مي فرمود: اگر کسي نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد، مرا لعن کند و يا فرمودند: به صورت من تف بيندازد.
کسي که باقي نمازهايش را در اول وقت بخواند خدا او را براي نماز صبح بيدار خواهد کرد.

نماز شب

نماز شب مفتاح توفيقات است.
گوي سبقت را نماز شب خوان ها ربودند مخفيانه!
فضيلت بکاء (گريه) بر سيد الشهداء بالاتر از نماز شب مي باشد.

خودسازي

ائمه فرموده اند: شما خود را اصلاح کنيد ما خودمان به سراغ شما مي آييم.
اگر کسي اهليت داشته باشد يعني طالب معرفت باشد و در طلب، جديت و خلوص داشته باشد، در و ديوار به اذن الله معلمش خواهند بود وگرنه سخن پيغمبر (ص) هم در او اثر نخواهد کرد، چنانکه در ابوجهل اثر نکرد.
هيچ کاري نيست که احتياط در آن پشيماني در پي داشته باشد.
شيطان با شش هزار سال عبادت عاقبتش آن طور شد. آيا ما مي توانيم به خود مغرور شويم؟! به خدا پناه مي بريم!
شکر موجب ازدياد نعمت هاست. و اگر شکر نکرديد خبري از ازدياد نيست. لذا اگر ديديم ازدياد نيست شک نکنيم و بدانيم که شکر نيست.
آنچه مي دانيد عمل کنيد و در آنچه نمي دانيد احتياط کنيد تا روشن شود. و اگر روشن نشد بدانيد که بعض معلومات را زير پا گذارده ايد 
خود را مريض نمي دانيم وگرنه علاج آسان است.
اين مستحبات است که انسان را به جايي مي رساند.
غرض از خلق، عبوديت است وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون. و حقيقت عبوديت ترک معصيت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح.
روايت دارد که اسم اعظم در سوره فاتحه متفرق مي باشد. اگر کسي فاتحه را به اين نيت بخواند، مثل اين است که اسم اعظم را هم مي داند. کسي که حاجتي داشته باشد و اسم اعظم را قصد بکند، مي تواند همين فاتحه که اين همه آثار را دارد بخواند. اين به خاطر جامعيت آن است که تلخيص تمام قرآن است....اين سبب مي شود از براي اين که مرده را زنده کند.
«ان لربکم في ايام دهرکم نفحات» در روزهاي عمر شما از سوي پروردگارتان نسيم هايي است. بر اساس اين روايت ممکن است شخصي از راه دعا، حال خوش پيدا کند. و ديگري در نماز و يا به واسطه تلاوت قرآن لذت حضور بيابد و... بنابراين به هر عملي که به واسطه آن و از راه آن حال ما مساعدتر است توجه ما به خدا بيشتر است، بايد به همان بيشتر بپردازيم و خود را با آن به ذکر و مراقبه و توجه به حضرت حق مشغول سازيم.
کي بر طبق مسلمات شرع مانند ترک معاصي، اتيان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاي خلوت با حضور قلب و... عمل کرده اي تا نتايج آنها را بيابي که حال از ما دستورالعمل براي سير الي الله تعالي مي خواهي؟ و گويا منتظري پيري از پشت کوه قاف بيابد و تو را راهنمايي کند! آيا اين همه مسلمات شرع اطهر کافي نيست؟
ما قرآن و عترت همراهمان هست ولي مي گوييم آقا چيزي بگو که حالم خوب بشود. دارم مي ميرم!
نماز استغفار را که دور رکعت است بخوانيد و من هنوز اين نماز را ترک نکرده ام.
گاهي به مطالب و دستورات روشن و آسان شرعي که مي دانيم عمل نمي کنيم و آن گاه نزد اساتيد معروف اخلاق و تربيت مي رويم و تقاضاي ذکري سنگين تر و مطالبي بالاتر از آن چه لازم داريم مي کنيم. در سطح کلاس اول هستيم و تکليف سال هفتم را مي خواهيم. اين علامت آن است که نمي خواهيم از راه صحيح بالا برويم و به کمالات و درجات عالي معنوي برسيم. اي کاش مي دانستيم صلاح دين و دنياي ما در تمسک به انبيا و اوليا و تمسک به قرآن و عترت است.
استاد تو علم توست. به آنچه مي داني عمل کن، آنچه را که نمي داني کفايت مي شوي.
آقاي بهجت در پاسخ به کسي که در خواست برگزاري کلاس درس اخلاق داشت، چنين فرمود: کو عمل کننده !؟ کو عمل کننده آقا؟! يک چيزي به شما بگويم که هر جا برويد اين است و جز اين نيست، برويد گناه نکنيد.
اگر به آنچه مي دانيد عمل کنيد و معلومات را زير پا نگذاريد اين تمام عرفان است.
اگر انسان راستي راستي براي مومنين و مومنات دعا کند و براي خودش دعا نکند، ملک براي او دعا مي کند اگر کسي براي خودش دعا بکند ممکن است به دليل موانع و نبودن شرايط دعا به اجابت نرسد ولي اگر ملک دعا بکند در دعاي او شرايط لحاظ نمي شود و موانع نيست و حتماً به اجابت مي رسد.
آقا در پاسخ به سوالي که چرا در مسير بندگي هميشه در جا مي زنيم، فرمود: براي اين که انسان هميشه استغفار بکند.
بزرگان براي اسلام زحمات بسيار کشيده اند ولي هر کدام از راه خاصي افراد را به سوي خدا مي برند. ولي من هم راهم اين است که دستورالعمل فقط در يک چيز جمع شده. در يک کلمه خيلي کوچک. خيلي کوچک. و آن ترک گناه است. ولي فکر نکن ترک گناه چيز ساده اي است. گاه خيلي مشکل است و تمام دستورات خودشان بعداً مي آيد. ترک گناه مثل چشمه اي است که همه چيز را خود به دنبال دارد. شما گناه را ترک کنيد دستورات بعدي و عبادات ديگر خود به خود به سمت شما مي آيد. خيال مي کنيم خيلي چيزها گناه نيست وحال آن که نگاه تند به مطيع و نگاه محبت آميز به عاصي است که شايد ما گناه نشماريم. تا مي توانيد گناه نکنيد. اگر احياناً گناهي مرتکب شديد، سعي کنيد گناهي که در آن حق الناس است نباشد. اگر گناهي مرتکب شديد که در آن حق الناس است، سعي کنيد در همين دنيا آن را تسويه کنيد.
اگر کسي هدف خلقت انسان را بفهمد بسيار برايش شيرين و آرزومند است که 70 بار زنده شود و دوباره شهيد شود. لذتي دارد.
شخصي که تازه وارد حوزه علميه قم شده بود مي گويد: خدمت آيت الله بهجت رفتم و گفتم: تازه براي تحصيل علوم دين وارد حوزه شده ام چه کار کنم که طلبه موفقي باشم؟ ايشان براي لحظه اي سرش را پايين انداخته تأملي کرده و بعد فرموده بودند: طلبه و غيرطلبه فرقي ندارد. مهم اين است که معصيت نشود.

چون کوي دوست هست

نويسنده: حسن طاهري

سلام عليه يوم يموت

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود

آنچنان مهر توام در دل و جان جاي گرفت 
که اگر سر برود از دل و از جان نرود

سالي نگذشته بود که به اشارت و رهنمود او در طلب علم دين گام نهاده بودم. درست چهار ماه گذشته از بهار 1374 در نخستين روزهاي تيرماه و گرماي سخت عصر جمعه قم، کمتر کسي را در کوچه و خيابان مي يافتي و من که از بحث صمديه، باز مي گشتم، از مدرسه به سمت کوچه ارک راهي بودم. از کوچه ارک که پاي در خيابان ارم گذاشتم، ايشان بود و در کنارشان طلبه اي که مي شناختمش. هر دو وارد کوچه ارک شدند و من نيز به آنان پيوستم. تنهاي تنها و در خلوتي سه نفره. طلبه پرسش هايش را گفت و پاسخي شنفت و رفت. و من ماندم و وجود نوراني مردي که تصور تنها بودن با او را هيچ گاه نداشتم. سرشار بودم از شوق؛ آنچنان که به طرب آمده باشم. گويا سال ها بود که مي شناسدم. همچون پدري مهربان، سرشار از تبسم و مهر و صميميت، عصا به دست، عمامه اي ساده، لباسي تميز و قديمي و شالي بافتني بر کمر بسته، آهسته مي رفت. سخنم را کامل مي شنيد و چون سخن مي گفت به رسم ادب مي ايستاد و پاسخ را مي فرمود.
پرسيدم: « حضرت استاد! کسب علم و معرفت آن چنان هم که مي گويند، آسان و کوتاه نيست. چه بايد کرد؟» تبسم فرمود و گفت: « عزيزم! راه کوتاه و بار را سبک کنيد. سبک بار باشيد، تا آسوده راه رويد. مسافت طولاني است و سخت و دشوار. بار سنگين شما را باز مي دارد از ادامه راه. بارتان را کم کنيد. گناه نکنيد و از معصيت دوري جوييد تا بار سبک شود و مسافت کوتاه. براي کم کردن بار، گناه نکنيد.!»
عصايش را حرکت داد و به راه افتاد و من در پي ايشان باز پرسيدم: « حضرت استاد! چه بسيارند جوانان مشتاقي که به انسان رجوع مي کنند. براي ترويج معنويت و امور ديني و بالا بردن سطح بهره وري و باردهي معنوي به آن ها چه کنيم؟» دوباره ايستادند و بانشاط و صميميتي بيشتر، دستشان را جلو آوردند و فرمودند: « با دست پر جلو رويد. خودتان را که اصلاح کنيد، دستانتان پر خواهد بود .با دست پر حرکت کنيد. مطمئن باشيد، مؤثر خواهيد بود. خودتان را که اصطلاح کنيد، ديگران به شما روي مي آورند و به سمت شما مي آيند. باز هم مي گويم، راه را طولاني نکنيد؛ مسافت را کوتاه و بار را سبک کنيد!»
و اين جملات کوتاه را که مي نگارم، ايشان برايم به تفصيل مي فرمود؛ با شاهد مثال، شعر و حديث و آيه، قصه و حکايت و حادثه. آن چنان که بند بند آن در تمام وجودم حک مي شدند دوباره پرسيدم: « کدام يک از اساتيد اخلاق بهترند؟ و در اين راه چه بايد کرد؟» و دوباره تبسم ايشان بود که شکفت. شايد به ناپختگي و ناداني من که از استاد کامل معرفت و عشق چنين پرسشي مي نمودم. آب در کوزه و من تشنه لبان گرد جهان مي گشتم. سپس با خنده اي پدرانه فرمود: « عزيز! اين ها ملاک نيست. خيلي از افراد به دنبال استاد و معلم اخلاق مي روند. اما به همان چيزي که مي دانند، عمل نمي کنند. در آغاز کار بسياري هستند که تشنه معرفت و اخلاق هستند.
به ظاهر تشنه اند، اما ممکن است همان شيداي تشنه لب، استاد خود را به قتل برساند؛ همچون ابن ملجم که شاگرد اميرالمؤمنين (ع) بود. بايد مجاهده با نفس را کامل کنيد، سپس به اين مرحله برسيد. «لنهدينهم سبلنا» بايد حاصل شود. اگر ديديد هدايت در مسير خدا به دست نيامده بدانيد که مجاهده تان ناقص بوده. مجاهده را کامل کنيد، يقين بدانيد که خداوند همه امور را اصلاح خواهد فرمود. هدايت خداوند در صورتي کامل و تمام مي شود که مجاهده شما کامل باشد.»
ايشان مي گفت و من مي شنفتم؛ جمله نوراني اش را . به منزل ايشان که رسيديم، دستان فرتوتشان را به دو دست گرفتم و لب بر آنان نهادم با تمام وجود. با خويش مي خواندم مصرعي را که بارها از ايشان شنفته بودم: « در خانه اگر کس است، يک حرف بس است» و حال آن که در آن دقايق، حرف ها به من فرمود. از آن عصر به يادماندني، شبي چند نگذشته بود که در بازگشت از نماز عشاء در پي ايشان دوان دوان شدم؛ در عطش نوشيدن جرعه اي ديگر از کلامش. اين بار پرسشي را که در ادامه زيارت آن عصر در ذهنم ايجاد شده بود، بازگفتم: « حضرت استاد! براي کامل کردن مجاهده و کسب توفيق خدمت به اسلام، لذت عبادت و انسان شدن، آسان ترين راه و کليد چيست؟» همچون پيش ايستاد و اين بار با قاطعيت، دقيقاً چنين فرمود: « نماز شب، نماز شب، نماز شب! نماز شب کليد توفقيات روز است.»

گويي از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود 
بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت

صبر است مرا چاره هجران صبر! ديگر چه جاي شکايت و اشک و شراره آه؟! با کسي که پاي در عقال عقل، بسته نام و ننگ و فريب است، چه جاي شرح فراق و داغ تو؟! «فراق يار نه آن مي کند که بتوان گفت: با تو لحظه اي از لحظات بودن، آرزوي ديرينه. ساکنان سختي کشيده معرفت است. هر کسي را که راه نيست بر حلقه مستان خراباتي! عاقلان، خرابي خرابات را مي نگرند و شيدايان، آبادي خراب آباد دل. فهم اين جمله که داند

«ساخت ما را هم او که مي پنداشت 
به يکي جرعه اش خراب شديم»

(محمود سنجري)
تنها ماييم که دير رسيده بر قافله معرفت تو، انگشت حسرت به لب، مي خوانيم که «نشان يار سفر کرده از که پرسم باز» دلخوش به آنيم که با قافله مطيعان خدا و رسول و وارثان انبيا و صديقين و شهدا و صالحان، آشناييم و سربلنديم که رفيق و هم نشين آنان، هرچند دورادور و پاي در گل و مانده در دام نام و نان! اگرچه «زبان خامه ندارد، سر بيان فراق»، ليک خرسنديم به دوستي با دوستان بهترين دوستان خدا و پيوستگي با کريمه نور که فرمود: « و من يطع الله و الرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين والشهداء و الصالحين و حسن اولئک رفيقاً» (نساء / 69)
داغ دل ما را چه شفا و مرهمي است، جز به اين اميد که شادان و خرامان به حريم آسمانيان در زمزمه با امام غايب از ديده، چنين پر کشيدي اي آسماني مرد!
کنون که وجود ايشان در جوار رحمت حق آرميده و بانگ الرحيل فرموده شنوايان و بينايان اهل راز، اين خطاب حق را مي شنوند و مي بينند: « و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا» سوره مريم / آيه 15.
منبع: نشريه ديدار آشنا شماره 104

 


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 29 مرداد 1393
داستانهاى زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم

داستانهاى زیبایی از بسم الله الرحمن الرحیم


روى بسته اى بسم الله الرحمن الرحیم نوشته شده بود.
رئیس گروهى از دزدان ، قافله اى را غارت نمود، در میان آنها شخصى بسته اى پارچه داشت که جمله ((بسم الله الرحمن الرحیم )) نوشته و روى آن گذاشته بود ((در بین تجار سابق براى محفوظ ماندن اموالشان از دست راهزنان این عمل مرسوم بود)) فورا به افرادش دستور داد که این اموال را به صاحبانش برگردانید، چونکه ما دزد اموال مردم هستیم نه دزد عقیده آنها، زیرا اگر به آن نوشته ترتیب اثر ندهیم آنها بى اعتقاد خواهند شد.
لازم به تذکر است که یکى از اساتید مى گفت : سر کرده دزدان فوق الذکر ((فضیل عیاض )) بوده است . شاید به خاطر همین عمل بود که خداوند او را هدایت نمود و او توبه کرد و از عارفان گردید.

هر کس که مطیع حق تعالى گردد   با رتبه و با مقام والا گردد
هر کس که مجاهدت کند در ره دوست   پیروز و سرفراز و مصفا گردد
هر کس که کند پیشینه خود ظلم و ستم   سرکوب و ذلیل و خوار و رسوا گردد
کن صبر به مشکلات و غمها امروز   تا مایه دل شادى فردا گردد
در علم و عمل بکوش تا شامل تو   الطاف خداى فرد یکتا گردد

یا رسول الله امت شما شش خصلت دارند
روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) از راهى مى گذشت ، شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده ، از او پرسید؛ چرا این قدر ضعیف گشته اى ؟
شیطان گفت : یا رسول الله ؛ از دست امت شما رنج مى برم و در زحمت هستم .
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمودند: مگر امت من با تو چه مى کنند که رنج مى برى ؟ شیطان گفت : چون که آنها شش خصلت دارند که من نمى توانم این شش خصلت را در آنها ببینم .
1. هر کجا به هم مى رسند، سلام مى کنند.
2. با هم مصافحه مى کنند.
3. براى هر کارى که مى خواهند انجام دهند در آن انشاء الله مى گویند.
4. استغفار مى کنند و با گفتن این جمله سعى و تلاش مرا باطل مى کنند.
5. هر وقت نام مبارک شما را مى شنوند بر شما صلوات مى فرستند.
6. در ابتداى هر کارى که مى خواهند انجام دهند قبل از شروع به آن کار ((بسم الله الرحمن الرحیم )) مى گویند.

بر طاعت حق قیام مى باید کرد   بر جامعه احترام مى باید کرد
در محفل دوستان چو وارد گردى   اول ز ادب سلام مى باید کرد
پیامبر (ص ) ما گرفت سبقت به سلام   خوش پیروى از امام مى باید کرد
تو منتظر سلام ز چه اى   زائل همه فکر خام مى باید کرد
اینجا سلام فیض و رحمت آرد   تحصیل ز فیض عام مى باید کرد
اینجا سخن از بزرگ و کوچک نبود   صهباى ادب بجام مى باید کرد
هر کس متواضع است محبوب همه است   بر فعل خوش اهتمام مى باید کرد
هر کس متکبر است شیطان صفت است   پرهیز از این مرام مى باید کرد
اخلاق نکو شیوه انسان باشد   بر علم ، عمل مدام مى باید کرد
قارى متواضع است و افتاده چو خاک   پایان دگر این کلام مى باید کرد

به من گفت بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بلند شوى
روزى خانمى مسیحى دختر فلجى را از لبنان به سوریه آورد، زیرا دکترهاى لبنان او را جواب کرده بودند.
زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه (علیها السلام ) منزل مى گیرد، تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دکتر دمشقى مراجعه کند، تا اینکه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بیند مردم دسته دسته به طرف محلى که حرم مطهر حضرت رقیه آنجا است مى روند.
از مردم شام مى پرسد اینجا چه خبر است ؟
مى گویند: اینجا حرم دختر امام حسین (علیه السلام ) است ، او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اتاق را مى بندد و به حرم حضرت مى رود، متوسل به حضرت رقیه (علیها السلام ) مى شود و گریه مى کند، به حدى گریه مى کند که غش مى کند و بى هوش مى افتد، در آن حال کسى به او مى گوید: بلند شو برو منزل ، دخترت تنها است و خداوند او را شفا داده است ، برخاسته و به طرف منزل حرکت مى کند و میرود و درب منزل را مى زند مى بیند دخترش درب را باز مى کند!
وقتى مادر جویاى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد، دختر در جواب مادر مى گوید: وقتى شما رفتید، دخترى به نام رقیه (علیها السلام ) وارد اتاق شده و به من گفت : بلند شو تا با هم بازى کنیم ، آن دختر به من گفت : بگو ((بسم الله الرحمن الرحیم )) تا بلند شوى ، و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ، دیدم تمام بدنم سالم است ، او داشت با من صحبت مى کرد که شما در زدید.
او به من گفت مادرت آمد، سرانجام مادر مسیحى با دیدن این کرامت از دختر امام حسین (علیه السلام ) مسلمان شد.

در محضرت در این حرم باصفاى دوست   چشم امید خلق به این قبر انور است
عشاق این حرم ، همه دارند آرزو   تا این سعادت بهر کدامین مقدر است
زین درگه هیچ کس نگردید ناامید   زیرا رقیه شافع پر مهر محشر است

على (علیه السلام ) را در خواب دید
علامه حسن زاده آملى فرمودند: عالم جلیل ((سید جلیل فرزند محسن 1176 - 1256 ه - ق از احفاد و نوه هاى امام زین العابدین على بن الحسین (علیه السلام ) که مقبره اش در ((خوى )) مزار عموم است در یکى از شبها جد بزرگوارش حضرت على (علیه السلام ) را در خواب دید و به آن حضرت از کند فهمى خود گلایه نمود.
حضرت به وى فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم ، پس از اینکه بسم الله از مقام ولایت به وى تلقین شد و از خواب برخاست مى دانست آنچه را باید بداند.

اى حیدر شهسوار وقت مددست   اى زبده هشت و چار وقت مددست
من عاجزم از جهان و دشمن بسیار   اى صاحب ذوالفقار وقت مددست

یکى از آثار و برکات ذکر و تلاوت نام خدا
مردم شب و روز، در خلوت و در جلوت ، در کوچه و بازار و خیابان و... به خاطر ایمنى از شر شیطان با نام خدا بسم الله الرحمن الرحیم بر دل سیاه شیطان لعنت فرستاده ، ابلیس لعین را از خود دور مى کنند و این یکى از آثار و برکات ذکر و تلاوت نام خدا و اسامى مقدس و امور با قداست است که موجب ایمنى انسان از پلیدى و گزند اهریمن مى باشد.
نبى اکرم محمد (صلى الله علیه وآله ) مى فرمایند:
بر هر دلى شیطانى نشسته ، وقتى اسم خدا برده میشود شیطان دور مى شود و انسان از گزند او در امان است و هنگامى که ذکر خدا فراموش و ترک شد، شیطان او را در دام خود اسیر کرده و به کارهاى زشت جذب مى نماید.

بنام آنکه خالق بر جهان است   که او عالم به اسرار جهان است
بر اهل یقین باشد هویدا   نمى باشد نهان و او عیان است

هیچ دستورى در قرآن بى بسم الله نیست
یکى از اصحاب راجع به بسم الله الرحمن الرحیم از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) پرسید. حضرت فرمودند: ((بسم الله )) نامى از نامهاى خداوند و با نام اعظم نزدیک است .
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: ((بسم الله )) کلید کتاب خدا است مثل کلید درها، همانگونه که هیچ در بى کلید نیست هیچ دستورى در قرآن هم بى بسم الله نیست .
نام خداوند بر صفت کمال است ، و با عزت و جلال ، و با لطف و با جمال و با فضل و با نوال است .
جود و سخاوت خداوند براى دلها، کرامت است .
شهود او جان ها را ولایت نا دریافته در عیان و شیرین در حکایت است .
اگر خداوند یکى را عنایت کند همه را کفایت کند.
سوره توبه سوره کیفر است بدین دلیل بسم الله ندارد.

بنام خدایى که بخشنده اوست   همه فانى و ذات پاینده اوست
عطا کرد آئین و ایمان به ما   گرامى کتابى چو قرآن به ما
کتابى که ما را به حق رهبر است   کتابى که قانون پیغمبر است
رهاننده ما را ز اعمال زشت   کلید در بوستان بهشت
به راه تو این آسمانى کتاب   چراغى است روشن تر از آفتاب
ببخشد به جان و دلت روشنى   بگیرد ز تو خوى اهریمنى
ز قرآن نبى شد تو را راهنماى   چه حکم محمد چه حکم خداى
به قرآن گرا تا شوى رستگار   که قرآن بود وحى پروردگار
اگر رهبر خلق قرآن بدى   سراسر جهان چون گلستان بدى

((عباس شهرى ))
دوازده سفارش پیامبر (ص ) به على (علیه السلام )
رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )در وصیت هایى که به على (علیه السلام ) نمودند مى فرمایند: اى على : دوازده چیز را سزاوار است بر سر سفره رعایت کنند:
1- شناختن غذا ((حلال یا حرام ))
2- بسم الله گفتن
3- شکر خدا
4- رضایت به تقدیر ((الهى ))
5- بر پاى چپ تکیه کردن
6- با سه انگشت خوردن
7- از دم دست خوردن
8 - لیسیدن انگشت
9- لقمه کوچک برداشتن
10-خوب جویدن
11- به این و آن کم نگاه کردن
12- شستن هر دو دست .

بنام خالق ارض و سماوات   بنام آنکه زو باشد عنایات
خداوندى که رحمن و رحیم است   به بیند هر کس او را ز آیات

آغاز سخن اینان سه نام از نامهاى مقدس خدا بود
دعایى که اولش ((بسم الله الرحمن الرحیم )) باشد رد نمى شود، ((البته در صورت وجود شرائط)) امت من در قیامت وارد شوند و بسم الله بر زبان رانند ((یعنى زبانشان به ذکر شریف خداوند گویا است )) گویند: حسنات امت محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )چنین سنگین است ؟ پیغمبران جواب مى دهند: آغاز سخن اینان سه نام از نامهاى مقدس خدا بود ((یعنى : الله ، رحمن و رحیم )) که اگر آنها را در کفه اى بگذارند و گناهان مردم را در کفه دیگر این کفه سنگین تر مى باشد.

اسرار نهان را نتوانم به کسان گفت   و آن راز نباید که به هر پیر و جوان گفت
عالم به همه سر و خفیات تویى تو   جز تو نتوان بر کس دیگر به عیان گفت

پنج دستور العمل از امام حسن عسکرى (علیه السلام )
امام یازدهم امام حسن عسکرى (علیه السلام ) فرمودند: علامات مومن پنج چیز است .
1- پنجاه و یک رکعت نماز بجا آوردن ، که مراد هفده رکعت نمازهاى یومیه در پنج وقت ((صبح و ظهر و عصر مغرب و عشاء)) و سى و چهار رکعت نمازهاى نافله همه اش دو رکعتى است 8 رکعت نافله ظهر قبل از نماز ظهر و 8 رکعت نافله عصر قبل از نماز عصر و 4 رکعت نافله مغرب بعد از نماز مغرب و دو رکعت نماز نشسته بعد از نماز عشاء که دو رکعت نشسته بجاى یک رکعت ایستاده که معروف به نماز و تیره است و یازده رکعت نماز شب که دو رکعت آخر آن نماز شفع و یک رکعت نماز وتر است و دو رکعت نافله صبح قبل از نماز صبح است .
2- زیارت اربعین امام حسین (علیه السلام )
3- انگشتر در دست راست کردن
4- پیشانى را در سجده بر خاک گذاشتن
5 - بسم الله الرحمن الرحیم را بلند گفتن .

اى خالق ذوالجلال و رحمن و رحیم   دورم بنما ز شر شیطان رجیم
از چشمه فیض خویش سیرابم کن   من عاصیم و تویى خداوند کریم

امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: بسم الله تاج سوره ها است
بسم الله الرحمن الرحیم
بانام و یارى خداى بخشنده و مهربان شروع مى کنیم ؛ خدایى که لطفش به همه است ، مهرش همگانى و همیشگى است .
دیگران یا لطفى ندارند، یا همیشه ندارند، یا به همه ندارند، یا هدفشان مهربانى نیست ، ولى خداوند، حتى آفریدنش بر اساس لطف و مهربانى است : ((الا من رحم ربى و لذلک خلقهم ))
اگر برخى مشمول رحمت پروردگار نمى شوند، بستگى به خودشان دارد. اگر آب دریا، به توپ نفوذ نکرد، دریا تقصیرى ندارد، توپ در بسته است .
اگر نور خورشید، از دیوارى عبور نکرده بخاطر عدم قابلیت دیوار است نه نور.
رحمت الهى گسترده است ، ولى گاهى کسانى با کار و فکر باطل خود، رحمت را به روى خود مى بندند.
بسم الله در اول هر کار، رمز عشق به خدا و توکل بر او و استمداد از او وابستگى به اوست . بسم الله ، چنگ زدن و اعتصام ، به نام الهام بخش ‍ خداوند، و گریز از وسوسه هاى شیطان است .
بسم الله ، در راس تمام کتابهاى آسمانى بوده و پیامبران نیز شروع کارشان به نام الله بوده ، این کار انسان را در پناه و حفاظت خدا مى دهد و آنکه به خدا پناهنده شود، به راه مستقیم رهنمون مى شود.
((و من یعتصم بالله فقد هدى الى صراط مستقیم )) 
بسم الله ، نشان بندگى خدا و وابستگى به اوست ، یعنى اینکه : خدایا، تو را فراموش نکرده ام ، هر کارم را با نام تو آغاز مى کنم و خود را بیمه مى سازم و به کمک تو شیطان را فرارى مى دهم .
امام صادق (علیه السلام ) فرمودند: بسم الله تاج سوره ها است و نشان امان و رحمت است و در اول سوره برائت که بسم الله نیامد، چون برائت و بیزارى از کفار است و این نباید با رحمت باشد.

الهى رحمتت را شاملم کن   سرا پا عیب و نقصم کاملم کن
منم غافل خدایا آگهم ساز   منم جاهل خدایا عاقلم کن

((مؤ ید))
بسم الله خدایا گمشده ما را برگردان
معلى ابن خنیس گفت شبى بارانى حضرت صادق (علیه السلام ) از منزل به قصد سایه بان بنى ساعده بیرون شد، من نیز از پى ایشان رفتم دیدم چیزى در راه گم کرده مى فرمایند بسم الله خدایا گمشده ما را برگردان . من جلو رفته ، سلام کردم .
حضرت فرمودند: معلى با دستت جستجو کن هر چه پیدا کردى به من بده وقتى دست کشیدم دیدم نان روى زمین افتاده هر چه یافتم به ایشان تقدیم کردم مشاهده نمودم انبانى از نان برداشته ، عرض کردم آقا اجازه بدهید من بردارم .
حضرت فرمودند: نه من باید بردارم ولى بیا با هم برویم .
معلى گفت : آمدیم تا به ظله بنى ساعده رسیدیم ، دیدیم عده اى در خواب هستند، شروع کرد براى هر نفر یک یا دو نان زیر جامه اش پنهان مى کرد تا براى همه گذاشت ، بعد برگشتیم .
عرض کردم آقا فدایت شوم اینها عارف به امام هستند؟
حضرت فرمودند: اگر اینها امام شناس بودند هر چه داشتیم با آنها مى خوردیم حتى نمک را هم با هم تقسیم مى کردیم .

اى صادق خاندان یاسین   اى جان جهان و مفخر دین
اى از تو بلند کاخ عرفان   شاد زنده ز کوشش تو قرآن

اول کتابچه نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم
ابومسیح گفت : مردى نیکوکار در محله ما بود که شعر کمیت را روایت مى کرد همان قصیده هاشمیات ((که معروف است )) را از خود کمیت شنیده بود و وارد به آن شعر بود، مدت چند سال آن شعر را ترک کرد و خواندن و روایت کردن ((اشعار کمیت )) را حلال نمى شمرد.
بعد از این مدت دو مرتبه شروع کرد، بروایت کردن شعر کمیت به او گفتند: چه شد تو که مدتها بود این شعر را روایت نمى کردى ؟
گفت : صحیح است اما خوابى دیدم که مرا وادار بروایت نمودن آن شعر کرد.
پرسیدند چه خواب دیدى .
گفت : در خواب دیدم قیامت برپا شده ، مثل اینکه من در محشر هستم ، یک کتابچه اى به دست من دادند آنرا باز کردم ، در اولش نوشته بود: ((بسم الله الرحمن الرحیم )) نام کسانى که وارد بهشت مى شوند از دوستان على بن ابیطالب (علیه السلام ) در خط اول اسمهایى را دیدم که نمى شناختم ، در خط دوم نیز همینطور، به خط سوم و چهارم نگاه کردم ، ناگاه چشمم بنام کمیت افتاد این جریان باعث شد که شعر او را دو مرتبه روایت کنم .

اى صاحب ایوان طه : ادرکنى   اى ساقى کوثر از وفا ادرکنى
میزان عمل تویى به روز میعاد   اى وارث ختم الانبیاء ادرکنى

((سین )) سنا و والائى اوست
از امیر المؤ منین على (علیه السلام ) روایت شده که فرمودند:
آنچه در همه قرآن هست در سوره فاتحه هست ، و هر آنچه که در سوره فاتحه هست در ((بسم الله الرحمن الرحیم )) هست و آنچه که در بسم الله الرحمن الرحیم هست و در باء بسم الله هست و آنچه که در باء هست در نقطه باء هست و من نقطه زیر باء بسم الله هستم .
و در اخبار آمده است که به ((باء)) وجود هستى ظاهر گشت و به نقطه زیر باء، عابد از معبود تمیز و تشخیص داده شد.
و در خبر دیگر آمده که ((باء)) بهاء و روشنى خداوندى و ((سین )) سناء و والائى او است و ((میم )) مجد و بزرگوارى بارى تعالى است .

یا رب به خدائیت تو سرمستم کن   انگشتر معرفت تو بر دستم کن
دست من افتاده ز احسان برگیر   از جام ولایت على مستم کن

مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحیم خبر دهید
مردى خدمت على (علیه السلام ) آمد و گفت : اى امیر المومنین مرا از معناى بسم الله الرحمن الرحیم خبر ده .
امام (علیه السلام ) فرمودند: الله عظیم ترین اسم از اسماء خداوند است ، که غیر او نمیتواند این اسم را بر خود نهد و هیچ مخلوق و آفریده اى را نمى توان بآن نامید.
آن مرد گفت : تفسیر ((الله )) چیست ؟
حضرت فرمودند: الله یعنى آن کسى که در هنگام گرفتاریها و حوائج هر مخلوقى رو سوى او مى کند و آنگاه که امید انسان از همه جا قطع و هرسببى را سواى او بى ثمر مى بیند باو توجه مى کند و دست نیاز بسوى او دراز مى نماید.

یارب گره گشا که شده سخت کارها   بنما عنایتى که فتادست بار ما
ما رو سیاه جرم و گناهیم و معصیت   بنما تو چاره اى که شود بخت یار ما

کلید قفلهاى آسمانها بسم الله است
ابن عباس از عبدالله ابن سلام هزار سوال از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) کرد یکى از هزار سوال این بود.
اخبرنى عن السموات اءلها ابواب ، قال نعم لها ابواب و هى مغلقه و لها مفاتیح و هى مخزونه ، قال صدقت یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )فاءخبرنى عن ابواب السماء ما هى قال ذهب ، قال فما اقفالها- قال من نور، قال فما مفاتیحها، قال بسم الله العظیم ابن سلام ((یهودى )) حضور رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )عرضه داشت یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )مراخبر ده از آسمانها که آیا براى آنها درهائى هست .
حضرت فرمودند: آرى براى آنها درهائى است و آن درها بسته است و براى گشودن آنها کلیدهائى است مخزونه .
ابن سلام گفت : درست گفتى ! یا محمد(صلى الله علیه و آله و سلم )مرا از درهاى آسمان خبر ده که از چیست . حضرت فرمودند: طلااست .
ابن سلام گفت : قفل هاى آنها چیست ؟
حضرت فرمودند: از نور.
ابن سلام گفت کلید آن قفلها چیست ؟
حضرت فرمودند: بسم الله العظیم ، یعنى نام بزرگ خدا.
در داستان قبل على (علیه السلام ) فرمودند الله عظیم ترین اسم از اسماء خداوند است .

توئى توئى خداى من   بسوى تو دعاى من
تو اى من ثناى من   به توست التجاى من

کلمه ((بسم )) اشاره به نبوت و ولایت است
مرحوم شیخ حسن على اصفهانى مى فرماید: اى عزیز بدان که در بسم الله نکاتى است که باید به آن توجه داشت
اول : آنکه مرا از ((ذکر)) در آیه شریفه اذا ذکرت ربک فى القرآن وحده ولوا على ادبار هم نفورا و آنگاه که در این قرآن خدایت رابه یکتائى یاد کنى آنان پشت نموده و از آن بگریزند.
این آیه ((بسم الله )) است زیرا که اسم ((الله )) اسمى است که جامع جمیع صفات کمال است ، و وحدت از آن اوست
دوم : آنکه ((بسم الله )) نوزده حرف است و عدد واحد به حساب جمل نوزده است و معنى واحد همان ((وحده )) است
سوم : آنکه کلمه ((بسم )) مشتمل حرف ((ب )) و ((س )) و ((م )) است عدد حروف ((ب )) و ((م )) 92 است و عدد اسم محمد (صلى الله علیه و آله )نیز 92 مى باشد، زیرا عدد ملفوظى است . ((م )) 90 و ((ب )) 2 است .
عدد ملفوظى ((س )) 120 و عدد اسم على (علیه السلام ) وقتى که با یاء مشدد خوانده شود نیز 120 است و به این ترتیب کلمه ((بسم )) اشاره به مقام ((نبوت )) و ((ولایت )) دارد.

غیر ذات تو مراد دلبر و دلدارى نیست   جز رضاى تو و مخلوق توام کارى نیست
عاقبت کار چو بر دست و ید قدرت تو است   به جز از لطف توام یاور و غمخوارى نیست

خداوند سه اسم را به منظور استعانت در امور به ما عطا فرموده
وقتى مى گوئیم بسم الله الرحمن الرحیم معنایش آنست که به منظور عبادت و بندگى حق ، از اسم او که ((الله )) و ((رحمن )) و ((رحیم )) است ، استعانت مى جوئیم ، در اینکه ((الله )) اسم اعظم خداوند است ، شبهه نیست . حضرت صادق (علیه السلام ) در حدیث خلق السماء مى فرماید: ((فاظهر ثلثه منها لفافه الخلق الیها))
یعنى : چون دید بندگان بدون استعانت از او نمى توانند کارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خود را ظاهر ساخت .
حضرت صادق (علیه السلام ) سپس فرمودند: ظاهرترین آن سه اسم ((الله )) بنابراین محقق شد که ((الله )) اسم اعظم است اما اینکه چرا در عبارت ((بسم الله الرحمن الرحیم )) سه اسم از اسماء حق ذکر شده است ، علت آن است که مردم سه قسمند:
دسته اى طالب دنیا و دسته دیگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولا از اسم ((الله )) استعانت جوید، و طالب عقبى از اسم ((رحیم )) که حاکى از رحمت خاصه حق نسبت به مومنین مى باشد، و طالب دنیا از اسم ((رحمن )) که از رحمت عامه خداوند نسبت به جمیع موجودات حکایت مى کند، مدد و یارى مى طلبد، بنابراین خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور به ما عطا فرموده .
و ما باید در تمام امور بوسیله اسمائش از او استعانت بجوئیم .

این همه گفتیم لیک اندر بسیج   بى عنایات خدا هیچم هیچ
بى عنایات حق و خاصان حق   گرملک باشد سیا هستش ‍ ورق

بنده من مرا یاد کرد
روایت شده است که وقتى بنده اى مى گوید ((بسم الله الرحمن الرحیم )) خداوند کریم مى فرماید ((ذکرنى عبدى )) یعنى بنده من مرا یاد کرد
وقتى مى گوید ((الحمدالله رب العالمین )) مى فرماید ((حمدنى عبدى )) یعنى بنده من مرا حمد نمود.
وقتى مى گوید ((الرحمن الرحیم )) مى فرماید: بنده من با صفات جمیله و نیکو مرا یاد کرد و ثنا گفت .
وقتى مى گوید: ((مالک یوم الدین )) مى فرماید: ((مجدنى عبدى )) یعنى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى یاد نمود.
وقتى مى گوید: ((ایاک نعبد و ایاک نستعین )) یعنى تنها تو را عبادت مى کنم و بندگى من اختصاص به تو دارد و فقط از تو کمک مى طلبم ، خداوند مى فرماید: این آیه میان من و بنده ام مشترک است ، او عابد است و من معبود او هر چه بخواهد به او مى دهم .

الهى بر در تو روى سیاهى   نشسته خسته با حال تباهى
بدرگاه تو با این چشم گریان   فکنده سر گداى بى پناهى
ترحم کن بر این محزون نالان   نما از مرحمت بر او نگاهى

نزول اول بسم الله الرحمن الرحیم بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود
از امیرالمومنین على (علیه السلام ) روایت شده :
چون بسم الله الرحمن الرحیم نازل شد رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم )فرمودند: اولین مرتبه نزول این آیه ((بسم الله )) بر حضرت آدم (علیه السلام ) بود که پس از شنیدن آن گفت : ذریه من ایمن از عذاب هستند مادامى که این آیه را قرائت کنند سپس این آیه بالا برده شد.مرتبه دوم بر حضرت ابراهیم (علیه السلام ) نازل شد و آن حضرت هنگامى که در کفه منجنیق بود که بسمت آتش پرتاب شود این آیه ((بسم الله الرحمن الرحیم )) را تلاوت نمود، خدا آتش را براى آن حضرت سرد و سلامت گردانید باز این آیه بالا برده شد و نازل نشد مگر بر حضرت سلیمان (علیه السلام ) و در این هنگام بود که ملائکه خطاب به حضرت سلیمان گفتند سوگند بخدا که ملک و سلطنت تو از هر جهت تمام و کامل شد، سپس بالا برده شد تا اینکه بر من نازل گشت و روز قیامت که شود امت من مى آیند در حالى که این آیه شریفه را بر زبان دارند. پس چون اعمالشان در میزان نهاده شود کفه اعمال آنها سنگین شود
ممکن است مراد از نازل شدن بسم الله و بالا بردن حقیقت و آثار آن در عالم باشد.

 

شیخ السفراى حق محمد (ص ) باشد   نامش به سما حضرت احمد باشد
استاد جمیع انبیاء حضرت اوست   دستش به جهان همیشه سرمد باشد

 

     
   

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
چه كنم كه به نماز اهميت بيشتري بدهم و نمازم قضا نشود

چه كنم كه به نماز اهميت بيشتري بدهم و نمازم قضا نشود

 

 براي اهميت دادن به نماز و سبك نشمردن آن لازم است به جايگاه و اهميت و نقش نماز در زندگي توجه داشته باشيد.(1)


به طور كلي ميزان همّت و پايبندي انسان در هر كاري وابسته به شناختي است كه از اهميت آن كار دارد. مثلا اگر پزشك به شما دارويي بدهد كه روزي پنج مرتبه بايد مصرف كنيد و بدانيد كه اگر آنرا به موقع و مرتب نخوريد، مرگ شمارا تهديد ميكند، در آن صورت شما با مراقبت و دقت تمام دستور را عمل ميكنيد، چون خطر بزرگي شما را تهديد ميكند. در مورد نماز هم ابتدا بايد شناخت پيدا كنيد، ذيلا چند نكته از هزاران نكته در مورد اهميت نماز را براي شما يادآوري ميكنيم:


1. اولين چيزي كه در قيامت، از شما سوال ميكنند نماز است. اگر اهل نماز نباشيد يا نماز را سبك شمرده و به موقع نخوانيد،‌اصلاً به بقية كارهايتان نگاه نميكنند. در روايات متعدد به اين نكته اشاره شده است كه ملاك قبولي اعمال، نماز است.


واقعا فكر كنيد در آن خطر بزرگ و موقعيت سرنوشت ساز كه كوهها طاقت تحمل آنرا ندارند، نامه عمل ما را به طرف ما پرت كنند و بگويند كه چون نماز نميخوانديد يا اهميت چنداني به نماز نميداديد، اصلا نامهتان را نگاه نميكنيم، آنوقت چقدر ما براي سستي در نماز و سبك شمردن آن افسوس خواهيم خورد؟


2. فاصله بين كفر و ايمان نماز است. رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است: «بين العبد و بين الكفر ترك الصلاة».(2) مرز ميان اسلام و كفر چيزي بيش از رها كردن نماز نيست.


يعني كسي كه اهل نماز و خضوع و خشوع در برابر خداوند نيست عملاً كافر است و به مهمترين سفارش خداوند بيتوجهي كرده است.


3. اولين جوابي كه بدكاران در مورد علت جهنمي شدنشان ميگويند اين است كه ما اهل نماز نبوديم.


سبك شمردن و ترك آن قطع رابطه كردن با آفريدگار هستي است، و اين در دنيا و آخرت عواقب تلخي دارد. در قيامت اهل بهشت از دوزخيان ميپرسند: چه چيز شما را روانه جهنم كرد؟ يكي از جوابهاي شان اين است كه ما پا يبند به نماز نبوديم لم نك من المصلين(3)


4. خداوند از افرادي كه نسبت به نمازشان سهل انگار و بياعتنا هستند گاهي ميخوانند و گاهي نميخوانند و يا به موقع نميخوانند، متنفر است و ميگويد: واي بر آنان فويل للمصلّين الذين هم عن صلاتِهم ساهون.(4) (واي بر نمازگزاراني كه بر نماز خود سهل انگاري ميكنند).


5. هيچ عملي در نزد خدا بهتر ازنماز اول وقت نيست. امير مومنان علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: «ليس عملٌُ احبُّ الي الله من الصلاةِ فلا يشغلنكم عن اوقاتِها شيءٌ من امور الدنيا فانّ الله عزّ وجلّ ذمّ اقواماً فقال الذين هم عن صلاتهم ساهون. يعني انهم غافلون استهانوا باوقاتها»(5) (هيچ عملي در نزد خداوند بهتر از نماز نيست پس بايد هيچ يك از كارهاي دنيا شما را از نماز اول وقت باز ندارد. زيرا خداوند مذمت فرموده كساني را كه نسبت به نمازشان سهل انگارند. بدانيد كه خداوند هيچ عملي را نميپذيرد مگر آن چه را كه خالص انجام پذيرد).


در آيات و روايات ديگر نيز از نماز به عنوان وسيلهاي كه انسان را به خدا نزديك ميكند:(6) عمود دين،(7) وسيله سعادت و خوشبختي انسان و عامل دوري از فحشاء و منكرات(8) ياد شده و تأكيده شده است كه بايد نماز اول وقت را مراعات نموده و هميشه خود را با نماز از تمامي آسيبها و انحرافات اخلاقي دور داشت.(9)


اگر شما با دقت، اين روايات را مطالعه نموده و به اهميت و جايگاه نماز آشنايي بيشتري پيدا كنيد، قطعاً از اين پس بيشتر به آن بها خواهيد داد. پس اولين راهكار براي اينكه بيشتر به نماز اهميت بدهيد و نماز شما قضا نشود اين است كه در مورد اهميت نماز بيشتر مطالعه كنيد،(10) به معاني نماز و جملات و كلمات آن توجه نماييد، اگر به حقيقت و معناي واقعي نماز پي ببريد، انگيزه بيشتري در شما ايجاد ميشود تا با خدا ارتباط برقرار نموده و به راز و نياز بپردازيد، در اين صورت حالتي در شما ايجاد خواهد شد كه لحظهشماري كنيد تا چه زماني موقع نماز ميشود كه بار ديگر با خداوند به راز و نياز بپردازيد.


نكته ديگر اينكه اگر به حقيقت و معناي واقعي نماز پي ببريد، اين زمينه در شما فراهم ميشود كه نماز را با حضور قلب بخوانيد، تا انسان نماز با حال نخواند، نميتواند از نماز لذت ببرد از همين روست كه در روايات به اهميت حضور قلب و توجه به معناي نماز تأكيد شده است.


در پايان اميدوارم با رعايت نكات مطرح شده و نيز كتابهايي كه در پي معرفي ميشود، بتوانيد روحية مذهبي و علاقمندي به نماز را در خويش تقويت كنيد، از ميان همه كتابها تأكيد ميشود كه اين كتاب را حتماً تهيه كنيد چون بسيار مفيد ميباشد.

 

 

 

پی نوشت ها:

1. در اين خصوص مراجعه شود به : جمعي از نويسندگان . نماز و زندگي . ج 1 . ستاد اقامه نماز . چاپ اول . 1377 . و نيز : جوادي آملي . حكمت عبادات . نشر اسراء . چاپ اول . 1378 .
2. نهج الفصاحة . جمله 1098 .
3. مدثر:43 .
4. ماعون:4 و 5 .
5. محمدي ري شهري . محمد . ميزان الحكمة . ص 399 .
6. محمدي ري شهري . همان . ص 369 .
7. همان .
8. همان . ص 370 ـ 371 .
9. همان . ص 398 ـ 405 .
10. براي مطالعه بيشتر ر.ك : - امام خميني . آداب نماز . موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) . چاپ سوم . 1372 . - محمدي . عزيز الله . نماز معراج خاكيان . دفتر تبليغات اسلامي قم . چاپ اول . 1377 . - ستاد اقامه نماز . نماز راهي به سوي كاميابي . ستاد اقامه نماز . چاپ اول . 1376 .

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 27 مرداد 1393
دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي

دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي


مهدي جان

چه جمعه هاكه يك به يك غروب شدنيامدي

                          چه اشكهابه سينه ها رسوب شدنيامدي

به هر غروب جمعه اي دل بقيع غرق غم

                              ببين دوباره جمعه و،غروب شد نيامدي

براي اهل غزه وعراق وسوريه كه نه

                              براي خيل ظالمان چه خوب شدنيامدي

نشسته مار فتنه گر ميان خيل مسلمين

                                   جهان سيه زفتنه يهود شد نيامدي

خراب گشته نخل دين زجور صهيون وسعود

                               غذاي طفل غزه بمب ودود شدنيامدي

تورابجان مادرت،عزيز فاطمه چرا؟

                             جواب ناله هاي ما،سكوت شد!نيامدي؟

 

شعر:محسن حسینی


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : شنبه 25 مرداد 1393
چند داستان زیبا وآموزنده

 چند داستان زیبا وآموزنده

دست غيبى ما را نجات داد
كارگرى كه اهالى يكى از روستاهاى قزوين بود به تهران رفته تا با فعاليت و دسترنج خود قوت و پولى تهيه كند و به ده خود برگشته و با زن و بچه خود براى امرار معاش از آن پول استفاده نمايد، پس از كار كردن مدتى، پول خوبى به دستش آمد و عازم ده خود گرديد.
يك مرد تبهكارى از جريان اين كارگر ساده مطلع مى شود و تصميم مى گيرد كه دنبال او رفته و به هر قيمتى كه هست پول او را بدزدد و تصاحب نمايد كارگر سوار اتومبيل شده و با خوشحالى عازم ده شد، غافل از اينكه مردى بد طينت در كمين اوست. بعد از آنكه به ده رسيد و به خانه خود نزد زن و بچه اش رفت ، آن دزد خائن، شبانه به پشت بام مى رود و از سوراخى كه پشت بام گنبدى شكل خانه هاى آن ده معمولا داشته و اطاق آنها نيز داراى چنين سوراخى بود، كاملا متوجه آن كارگر مى شود، در اين ميان مى بيند كه وى پول را زير گليم مى گذارد.
از آنجائى كه شيطان استاد است به پيرو خود ((دزد)) چنين ياد مى دهد، وقتى كه آنها خوابيدند، بچه شيرخوار آنها را به حياط برده و بيدار كن و به گريه اش بينداز از صداى گريه او پدر و مادر بيرون مى آيند، در همان موقع با شتاب خود را به پول برسان و حتما به نتيجه مى رسى.
پدر و مادر مى خوابند، نيمه هاى شب، دزد، آرام آرام وارد اطاق شده بچه شيرخوار را به انتهاى حياطى كه وسيع بود آورده و به گريه مى اندازد و در همانجا بچه را مى گذارد و خودش را پنهان مى نمايد.
از گريه بچه، پدر و مادر بيدار مى شوند و از اين پيشامد عجيب، وحشت زده و ناراحت با شتاب به سوى بچه مى دوند، در همين وقت، دزد خود را سر پول رسانده، همينكه دستش به پول مى رسد، زلزله مهيب سرسام آور به قزوين رسيده، همان اطاق به روى آن خبيث خراب مى شود و او در ميان خروارها خاك و آوار در حالى كه پول را بدست گرفته، به جهنم واصل مى شود.
اهل خانه نجات پيدا مى كنند ولى از اين جريان اطلاع ندارند و گاهى با خود مى گويند: دست غيبى ما را نجات داد.
پس از چند روزى كه خاك ها را به اين طرف و آن طرف ريختند تا اثاثيه خانه و پول معهود را بدست بياورند ناگاه چشمشان به لاشه آن خيانتكار كه پول ها را به دست گرفته مى افتد و از سر مطلب واقف مى گردند.

مرغ در دهان آن مرد آب ريخت
مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت.
سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟
گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود، پادشاه متنبه شد و ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، از دنيا رفت.

هفتاد سال كافر است و ما به او روزى مى دهيم
حضرت ابراهيم (عليه السلام) مهمان نواز و مهمان دوست بود، روزى يك نفر مجوسى در مسير راه خود، به خانه ابراهيم آمد تا مهمان او شود. ابراهيم به او فرمود: اگر تو قبول اسلام كنى ((يعنى دين حنيف مرا بپذيرى)) تو را مى پذيرم وگرنه تو را مهمان نخواهم كرد، مجوسى از آنجا رفت.
خداوند به ابراهيم (عليه السلام) وحى كرد: اى ابراهيم تو به مجوسى گفتى اگر قبول اسلام نكنى حق ندارى مهمان من شوى، و از غذاى من بخورى، در حالى كه هفتاد سال است او كافر مى باشد و ما به او روزى و غذا مى دهيم، اگر تو يك شب به او غذا مى دادى چه مى شد؟
ابراهيم (عليه السلام) از كرده خود پشيمان شد و به دنبال مجوسى حركت كرد و پس از جستجو، او را يافت و با كمال احترام او را مهمان خود نمود.
مجوسى راز جريان را از ابراهيم پرسيد، ابراهيم (عليه السلام) موضوع وحى خدا را براى او بازگو كرد.
مجوسى گفت: آيا براستى خداوند به من اين گونه لطف مى نمايد؟ حال كه چنين است اسلام را به من عرضه كن تا آن را بپذيرم، او به اين ترتيب قبول اسلام كرد.

نمى دانم مورد قبول خدا هست يا نه
امام على (عليه السلام) بسيار صدقه مى داد و به مستمندان كمك مالى مى كرد.
شخصى به آن حضرت عرض كرد: كم تصدق الا تمسك! چقدر زياد صدقه مى دهى، آيا چيزى براى خود نگه نمى دارى؟
امام على (عليه السلام) در پاسخ فرمود: آرى به خدا سوگند، اگر بدانم كه خداوند انجام يك واجب - و انجام يك وظيفه - را قبول مى كند، از زياده روى در انفاق خوددارى مى كردم، ولى نمى دانم كه آيا اين كارهاى من مورد قبول خداوند هست يا نه؟ چون نمى دانم، آنقدر مى دهم تا بلكه يكى از آنها قبول گردد.
به اين ترتيب امام على (عليه السلام) با كمال تواضع، به قبولى اعمال توجه داشت، يعنى كيفيت را مورد توجه قرار مى داد نه زيادى و كميت را، و از اين رهگذر مى آموزيم كه بايد كارهايمان را با اخلاص و شرائط قبولى انجام دهيم تا در پيشگاه خدا قبول گردد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : چهار شنبه 22 مرداد 1393
نسخه اي براي درمان درد دنيا دوستي

نسخه اي براي درمان درد دنيا دوستي

«... سيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي وَاجْمَعْ بَيني وَبَينَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ وَخاتَمِ النَّبِيينَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَانْقُلْني اِلي دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ اِلَيکَ وَاَعِنّي بِالْبُکآءِ عَلي نَفْسي فَقَدْ اَفْنَيتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيسينَ مِنْ خَيري فَمَنْ يکوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي اِلي قَبْري لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي وَمالي لا اَبْکي وَلا اَدْري اِلي ما يکوُنُ مَصيري وَاَري نَفْسي تُخادِعُني وَاَيامي تُخاتِلُني وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَاْسي اَجْنِحَه الْمَوْتِ فَمالي لا اَبْکي ...»

« ... مولاي من، دنيادوستي را از قلبم بيرون کن و مرا با خاتم پيامبران و رسول برگزيده ات، محمد مصطفي(ص) و خاندان پاکش، که آن ها را از ميان آفريدگانت برگزيده اي، همراه فرما. مرا به مقام توبه و بازگشت به درگاه پرمهرت برسان. ياري ام کن تا بر حال زار خويش بگريم؛ چراکه عمر خود را با امروز و فردا کردن ها و آرزوهاي بي انتها، بر باد داده ام و به جايگاه نااُميداني رسيده ام که به خيرشان اميدي نيست. کيست بدحال تر ازمن! در حالي به مدفن خويش وارد مي شوم که آن را براي خوابيدنم مهيا نکرده  و با عمل صالح مفروش نکرده ام. چرا از ديده سرشک محنت نفشانم در حالي که از سرنوشت خويش بي خبرم و مي بينم نفسم چگونه بر من نيرنگ زد و روزگار چگونه فريبم داد و اين در حالي بود که مرگ بال هاي خود را بر سرم گسترانده بود، پس چرا گريه نکنم ...»

«اَلا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لاَِهْلِها؟ اِنَّهُ لَيْسَ لاَِنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلاتَبيعُوها اِلاّ بِها؛ آياآزاد مردى نيست که اين نيم خورده دنيا را به اهل دنيا واگذارد؟! براى وجود شما قيمتى جز بهشت نيست، آن را جز به بهشت نفروشيد.»

امام علي(ع)- نهج البلاغه- کلمات قصار(456)

سـرايِ خـانه گيتـي که خانه دو در است در او اساس اقامت مَنِه که رهگذر است

تو کدخدايي اين خانه مي کني، غلطي تو را مقــام اقامــت به خـانه دگـر اســــت

براي ماندن به اين دنيا نيامده ايم. اين را همه مي دانيم، اما اگر دنياي پر فريب بگذارد! جلوه هاي فريبنده اين دنياي فاني، رهزن سرمايه عمر آفريدگاني است که وجودشان تنها براي بهشت آفريده شده است. انسان با بهترين ترکيب آفريده شد تا در بندگي خداوند، فخري باشد براي تمام کائنات و الگويي باشد براي هر موجودي که طالب بندگي خداست، که غايت آفرينش او چيزي جز عبادت حق تعالي نبوده و نيست؛ «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون»(ذاريات-56). با اين حال دلبستگي به دنيا و زخارف و ظواهر آن، بيراهه اي است که انسان را به هزار توي غفلت مي کشاند و او را از حقيقت وجودي خويش غافل مي کند. به راستي، چگونه مي توان از دام فريبنده دنيا و دلبستگي به آن رهايي يافت و به منزلگاهي پرامن و آسايش پاي گذاشت؟ دعاي ابوحمزه ثمالي، نيايشي که زمزمه سحرهاي ماه رمضان حضرت سيدالساجدين(ع) بوده ، گنجينه اي از معارف الهي است که مي تواند در اين شب هاي سراسر نور و رحمت، دل هاي بيمار را درمان کند و روح هاي خسته را التيام بخشد. چه بهتر که نسخه اي از فرازهاي اين دعاي مبارک را براي درمان درد دنيادوستي مورد استفاده قرار دهيم و در ميان هزاران بيراهه موجود در اين دنياي دلفريب، راهي بيابيم به سوي قرب الهي و جلب رضايت خداوند بخشنده و مهربان.


يکي از مباحث مهمي که در عرصه تربيت اسلامي براي رستگاري مؤمنان مورد توجه قرار گرفته، دلبستگي نداشتن به دنيا و زخارف آن است. اين موضوع چگونه در دعاي ابوحمزه ثمالي مورد توجه قرار گرفته و براي رسيدن به آن چه راهکاري ارائه شده است؟

دلبستگي به دنيا، اساسي ترين گرفتاري بشر است. آموزه هاي ديني ما، ريشه همه گرفتاري هاي بشر را دلبستگي به دنيا معرفي کرده اند. پيامبراکرم(ص) فرموده اند:«رأس کلّ خطيئة حبُّ الدنيا»، اساس و ريشه تمام گرفتاري ها و گناهان انسان و همچنين سبب تمامي انحرافات و لغزش هاي نوعِ بشر، تعلق خاطر به دنيا و زخارف و مظاهر آن است. وجود مقدس سيدالساجدين(ع) در فرازي از دعاي روح بخش ابوحمزه ثمالي، درخواستشان از پروردگار متعال اين است که :«سَيّدي، اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي» آقاي من، مولاي من، دلبستگي به دنيا و وابستگي به مظاهر فريبنده و فاني آن را از دلم بيرون کن. اگر به ريشه تمام صفات مذموم بنگريم، ردپاي دلبستگي به دنيا را در آن ها مشاهده خواهيم کرد. همه حق کشي ها، تجاوزگري ها، غارتگري ها، حسادت ها و کينه ها، ريشه در وابستگي ما به دنيا و گنج هاي فاني آن دارد. خداوند متعال، در قرآن کريم، به تمام انسان ها هشدار مي دهد که دنيايي که به آن دل مي بنديد، گذرا و فاني است.«وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ کانُوا يَعْلَمُونَ؛ اين زندگى دنيا جز سرگرمى و بازيچه نيست، و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است؛ اى کاش مى دانستند»(عنکبوت-64) دنيا جايگاهي فاني و موقتي است؛ وسيله و مقدمه اي براي رسيدن به آخرت است. خداوند به بندگانش هشدار مي دهد که مبادا وسيله را با مقصد اشتباه بگيرند. دنيا مقصد و غايت نيست؛ تمام ارزش دنيا به اين است که در خدمت آخرت باشد. اگر کسي از اين مسئله مهم غفلت کند، هم از دنيا و هم از آخرت باز خواهد ماند.

 

درمان درد دنيادوستي

اکنون که درد حب دنيا و فرجام آن را شناختيم، بايد در پي درمان اين درد باشيم. نسخه اي که امام زين العابدين(ع) در دعاي شريف ابوحمزه ثمالي، براي دور شدن از حب دنيا ارائه کرده اند، محبت و دوستي خداوند متعال و اولياي اوست. بايد دل را از محبت به خداي مهربان، چنان لبريز کنيم که جايي براي استقرار محبت و علاقه به دنيا وجود نداشته باشد. بايد چنان جانمان را مالامال از محبت و ارادت به پيامبراکرم(ص) و خاندان پاک و مطهرش کنيم که مجالي براي رسوخ محبت دنيا در جانمان به وجود نيايد. محبت به خداوند متعال، رسول گرامي او و خاندان مطهرش، عليهم السلام که برگزيدگان پروردگار عالم هستند، چاره درد مهلک دنيا دوستي است. امام زين العابدين(ع) در فراز ديگري از دعاي ابوحمزه ثمالي مي فرمايند:«اَللّـهُمَّ اِنّي اَسْئَلُکَ اَنْ تَمْلاََ قَلْبي حُبّاً لَکَ»، خدايا، مهربانا! از تو مي خواهم دلم را مالامال از محبت خودت کني. وجودم را چنان از محبتت لبريز کني که غير تو در آن جايي نداشته باشد. در سراي دل، جز يک معشوق، که آن هم ذات مقدس توست، ساکن نشود و ميل و رغبت دروني ام جز در پي وصال تو و سيراب شدن از درياي رحمت و مهرباني تو نباشد. مي خواهم دلم در هواي تو بتپد، اشتياق دست يافتن به رضايت تو بي تابم کند. اين نسخه مؤثر يکي از بزرگ ترين و عالي ترين درس هاي تربيتي و اخلاقي براي نوعِ بشر است که وجود مقدس امام  سجاد(ع) آن را در دعاي ابوحمزه ثمالي ارائه کرده اند. استفاده از اين نسخه الهي و معرفتي مي تواند کارساز و چاره ساز بسياري از مشکلات و مسائل فردي و اجتماعي ما باشد. راه واقعي رسيدن به امنيت، آسايش، آرامش و حيات طيبه، چيزي جز ريشه کن کردن دنيادوستي در دل و جايگزين کردن آن با محبت خداوند و اولياي او نيست. ماه رمضان بهترين و ناب ترين فرصت براي استفاده از چنين نسخه اي است. قرائت دعاي ابوحمزه ثمالي در سحرهاي ماه مبارک رمضان و تدّبر و تفکّر در معاني بلند آن، مي تواند راهي نوراني فراروي جويندگان محبت خداوند بگشايد.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : سه شنبه 21 مرداد 1393
گزارشی از زیباترین شهر دنیا

گزارشی از زیباترین شهر دنیا

 

توکل

 

 

ویزای این شهر چیزی نیست مگر امیدواری آن هم نه هر امیدواری، بلکه فقط امیدواری به خداوند متعال. فقط افرادی که در شهر و زادگاه خود همه امیدشان به خداوند متعال باشد مجاز به دریافت ویزای ورود به این شهر هستند و می‌توانند برای هر چند روزی که دلشان بخواهد به این شهر زیبا سفر کنند و از زیبایی‌های آن لذت ببرند.

 

 


 

 

 

شاید شهر به این زیبایی تا به حال حتی به ذهن شما هم خطور نکرده باشد، شهری سراسر زیبایی که هر کسی از دیدن زیبایی‌ها و لطافت‌های آن مات و مبهوت می‌شود، هرچه زیبایی‌ها و مناظر دیدنی این شهر را توصیف کنیم باز نمی‌توانیم تمام زیبایی‌های آن را بیان کنیم.

ورود به این شهر شرائط خاص خودش را دارد و به هر کسی اجازه ورود به این شهر را نمی‌دهند، ویزای این شهر تنها در اختیار عده خاصی قرار می‌گیرد.

ویزای این شهر چیزی نیست مگر امیدواری آن هم نه هر امیدواری، بلکه فقط امیدواری به خداوند متعال. فقط افرادی که در شهر و زادگاه خود همه امیدشان به خداوند متعال باشد مجاز به دریافت ویزای ورود به این شهر هستند و می‌توانند برای هر چند روزی که دلشان بخواهد به این شهر زیبا سفر کنند و از زیبایی‌های آن لذت ببرند.

گروهی برای خوش آمد گویی شما به این شهر زیبا 24 ساعته آماده باش هستند و برای کسانی که وارد این شهر شوند هدایای ارزشمندی را در نظر گرفته‌اند.

یکی از بهترین هدیه‌هایی که در لحظه ورود به این شهر به شما داده می‌شود بی نیازی و ثروت است، به محض ورود به شهر و با دریافت این جایزه بزرگ بی نیازی به مخلوقات تمام زندگی و وجود شما را فرا می‌گیرد و با تمام وجود این حقیقت را درک می‌کنید که خداوند فرمود:

(یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ: ای مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی‌نیازِ ستوده است)(فاطر : 15)

برای اقامت در این شهر هیچ گونه محدودیت وجود ندارد و برای اینکه رضایت‌مندی شما ارزیابی شود فرم‌های نظر سنجی آماده شده است اما یقیناً کسی را نمی‌توان یافت که از اقامت در این شهر ناراضی و ناخشنود باشد چنانچه امام کاظم علیه السلام می‌فرماید: از آن جمله این که بر خداوند در تمام کارهایت توکل کنی. پس آنچه که با تو کرد، از آن راضی باشی و بدانی که تو را از نیکویی و فضل منع نکند

 

 

بعد از دریافت این جایزه بزرگ جایزه دیگری نیز در انتظار شماست، جایزه ویژه دیگری به نام عزت و چه هدیه ای با ارزش‌تر از عزت و سربلندی و این در حالی است که بقیه مردم عزت را از وابستگی به بعضی از افراد و یا اشیاء می‌دانند و خداوند متعال نیز با در جواب این گونه افراد می‌فرماید:

 

(... أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً : همانان که غیر از مۆمنان، کافران را دوستان [خود] می‌گیرند. آیا سربلندی را نزد آنان می‌جویند؟ [این خیالی خام است]، چرا که عزّت، همه از آنِ خداست) (النساء : 139)

امام صادق علیه‌السلام در ارتباط با هدایایی که به محض ورود به این شهر زیبا به شما داده می‌شود می‌فرماید: إنَّ الغِنَی وَ العِزَّ یَجُولانِ فإذا ظَفَرا بمَوضِع التَّوَکّل أوطَنَا: ثروتمندی و عزت سیر و گردش می‌کنند پس هر گاه به موضع توکل دست یافتند در همان جا اقامت می‌گزینند.(جهاد با نفس، ح 99)

برخلاف شهر های توریستی و زیبای دیگر که با اجرای جشنواره های فصلی هدایایی را به قید قرعه در اختیار فقط تعداد محدودی از شرکت کنندگان قرار می‌دهند، در این شهر برای همه بازدیدکنندگان و مسافران جوایز ثروت و عزت فراهم شده است.

خدا

 

وارد شهر که می‌شوی سراسر شهر را تابلوهای بزرگ پر کرده است که دیدن آن‌ها نیز خالی از لطف نخواهد بود و برای اینکه گزارش مان از این شهر کامل‌تر شود بعضی از نوشته های طلایی بر روی تابلوهای این شهر را بیان می‌کنیم:

(هل رایت احدا دعا الله فلم یجبه؟ : آیا کسی را دیده ای که خدای را بخواند و خدا او را اجابت نکند؟)

(فهل رایت احدا توکل علی الله فلم یکفه؟ آیا کسی را دیده ای که بر خدا توکل کند و خدا او را کفایت نکند؟)

(فهل رایت احدا سال الله قلم یعطه؟ یا کسی را دیده ای که از خدا درخواست کند و خداوند به او عطا نکند!؟)(جهاد با نفس، ح 101)

یکی دیگر از ویژگی‌های این شهر این است که امن‌ترین شهری است که در دنیا وجود دارد وارد شهر که می‌شوی امنیت و آرامش سراسر وجود شما را فرا می‌گیرد و اگر تمام شهرهای دنیا ویران و نابود شود ممکن نیست که آسیبی به شما وارد شود و خطری شما را تهدید کند چرا که امام صادق علیه‌السلام در توصیف این شهر زیبا فرمودند:

یکی از بهترین هدیه‌هایی که در لحظه ورود به این شهر به شما داده می‌شود بی نیازی و ثروت است، به محض ورود به شهر و با دریافت این جایزه بزرگ بی نیازی به مخلوقات تمام زندگی و وجود شما را فرا می‌گیرد و با تمام وجود این حقیقت را درک می‌کنید که خداوند فرمود: یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ : ای مردم، شما به خدا نیازمندید، و خداست که بی‌نیازِ ستوده است

 

 

أیّما عبد أقبل قبل ما یحبّ الله عزّ وجلّ أقبل الله قبل ما یحبّ ومن اعتصم بالله عصمه الله ومن أقبل الله قبله وعصمه لم یبال لو سقطت السماء علی الأرض أو کانت نازلة نزلت علی أهل الأرض فشملتهم بلیّة کان فی حزب الله بالتقوی من کلّ بلیّة ألیس الله عزّ وجلّ یقول: إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أمِینٍ ؛ هر بنده‌ای به سوی آنچه خداوند بلندمرتبه و بزرگ دوست دارد، برود، خدا نیز به سوی آنچه او دوست دارد، رو می‌کند. هر که به خدا پناه آورد، خداوند پناهش دهد و هر که خدا به او رو کند و او را پناه دهد، باکی ندارد که آسمان بر زمین افتد یا بلایی فرود آید که همه مردم زمین را فرا گیرد. او به وسیله تقوا در حزب خدا از هر بلایی مصون است. آیا نیست که خداوند بلندمرتبه و بزرگ می‌فرماید: «به راستی پرهیزگاران در مقام امنی هستند.»(الکافی، ج 2، ص 53)

 

همان طور که اشاره شد برای اقامت در این شهر هیچ گونه محدودیت وجود ندارد و برای اینکه رضایت‌مندی شما ارزیابی شود فرم‌های نظر سنجی آماده شده است اما یقیناً کسی را نمی‌توان یافت که از اقامت در این شهر ناراضی و نا خشنود باشد چنانچه امام کاظم می‌فرماید:

(منها أن تتوکّل علی الله فی اُمورک کل‌ها، فما فعل بک کنت عنه راضیاً تعلم أنّه لا یألوک خیراً وفضلاً: از آن جمله این که بر خداوند در تمام کارهایت توکل کنی. پس آنچه که با تو کرد، از آن راضی باشی و بدانی که تو را از نیکویی و فضل منع نکند )(شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 221)

این مقاله گزارشی است از یکی از شهر های دنیا که شهر توکل نام دارد و می‌توان از آن زیباترین شهر دنیا نام برد شهری که همه انسان‌ها آرزو دارند که برای مدت کوتاهی هم شده در آن زندگی کنند و از خوبی‌ها و ویژگی‌های منحصر به فرد این شهر لذت ببرند. 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 20 مرداد 1393
یاران امام زمان چند نفرند

 

یاران امام زمان چند نفرند

 

یاران امام زمان چند نفرند

در روایات مختلفی یاران امام زمان علیه السلام 313 تن معرفی شده است حتی در برخی به نام آنها نیز اشاره شده است اما در این میان باید توجه داشت یـاران امـام زمـان (علیه السلام) چـنـد دسـته اند.

دسته ای از آنان، یاران خاص و ستاد فرماندهی آن حـضـرت هستند که تعدادشان 313 نفر است و همان ها هستند که قرآن کریم در آیه 8 سوره هود از آنان به عنوان «امت معدوده» یاد می کند. هـرگاه زمان ظهور برسد، خداوند این افراد را در اندک زمانی در مکّه ظاهر می کند و بدون حضور اینان قیام مهدی (علیه السلام) شروع نمی شود.

براساس روایات، عدد اصحاب ویژه امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف به تعداد لشكر پیامبر صلّى اللّه علیه و اله و سلّم در غزوه بدر (”313” نفر) خواهد بود.

قندوزى در تفسیر آیه وَ لَئِنْ أَخَّرْنٰا عَنْهُمُ اَلْعَذٰابَ إِلىٰ أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ، ”(1)” از امام باقر علیه السّلام و امام صادق علیه السّلام نقل نموده كه فرمودند: «همانا امت معدوده ”313” نفر از اصحاب مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف در آخرالزمان است كه همانند عده اهل بدر، در یك ساعت اجتماع مى‌كنند...» (2)

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام روایت كرده كه فرمود: «اول كسى كه از طرف خدا با او بیعت مى‌كند، جبرئیل است و نیز از مردم ”313” نفر با او بیعت خواهند كرد...» و نیز از امام باقر علیه السّلام روایت شده كه فرمود: «قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّریف از ما با ترس یارى شده و با نصرت تأیید خواهد شد... پس هنگامى كه خروج مى‌كند، بر كعبه تكیه مى‌دهد و ”313” نفر به دور او گرد مى‌آیند...» (3)

دسـتـه دوم از یـاران حـضرت که پس از جمع آمدن پرچمداران و ستاد فرماندهی به یاری ایـشـان مـی آیـنـد طـبـق روایـات 10 یـا 12 هـزار نـفـرنـد. وقـتـی ایـن حـلقـه کامل شد، حرکت و قیام، آغاز می شود.

حلقه سوم از یاران، مومنانی هستند که پس از شروع قیام به آنان می پیوندند و لحظه به لحظه بر تعداد آنان افزوده می شود. در این روند، بسیارى از افراد شایسته به یاران حضرت مى‌پیوندند. البته نمى‌توان یاران حضرت را كه در جنگ با دشمنان و دیگر مسائل با حضرت همكارى مى‌كنند و در راه اهداف حضرت گام برمى‌دارند، به عدد خاصى محدود كرد. بنابراین، چون براى این گروه از یاران حضرت عددى تعیین نشده، افزایش یا كاهش آن هم معنا ندارد.

پیروزی حق بر باطل و ایجاد این همه تحولات بنیادین همه اش با کرامت و معجزه صورت نمی گیرد، بلکه علاوه بر رهبری و مدیریتی معصوم و برنامه ای جامع و جـهـان شـمـول، کـادر اجـرایـی بـسـیار کاردان و لایق و توانمندی لازم است تا بتوان چنین تـحـولی در سـطـح جـهـان ایـجـاد کـرد

تنوع یاران حضرت

به گفته روایات، آنان از تمام سرزمین هاى جهان اسلام و از دورترین كرانه هاى گیتى و از نقاط پراكنده گرد هم مى آیند كه در میان آنان افراد شایسته مصرى و مومنان حقیقى از شام و افراد نیكوكار از عراق و مردان ایثارگرى از طالقان و قم وجود دارند.

ابن عربى در كتاب فتوحات مكیه گفته است:

«آنان (یاران) از عجم هستند و عرب در بین آنها نیست اما جز به زبان عربى سخن نمى گویند» شبیه این روایت در نسخه خطى ابن حماد ص 95 و دیگر منابع هست كه نشان مى دهد شمارى از اعراب در میان یاران آن حضرت وجود دارد، چنان كه حاكى از وجود شمارى غیر عرب (عجم) نیز در میان آنها مى باشد و بخش مهم ارتش مهدى علیه السلام را ایرانیان تشكیل مى دهند.

پاره اى از روایات مى گوید: در میان آنان پنجاه زن وجود دارد، چنان كه در بحار ج 52 ص 223 از امام باقر علیه السلام نقل شده است. و طبق روایتى، زنان 13 نفر هستند كه مجروحان را مداوا مى كنند. برخى از روایات مى گوید: بیشتر یاران آن حضرت را جوانان تشكیل مى دهند بلكه طبق بعضى از آن روایات، میانسالان در بین آنها بسیار اندك هستند، همچون نمك در توشه مسافر، مانند روایتى كه از امیرمومنان علیه السلام وارد شده است كه فرمود:

«یاران مهدى جوان هستند و میان سال در بین آنها نیست مگر همچون سرمه چشم و نمك توشه كه ناچیزترین توشه مسافر، نمك است» امید که خداوند ما را در زمره یاران آن حضرت قرار دهد.

                        شاید برای آمدنت دیر کرده‌ای                     وقتی نگاه آینه را پیر کرده‌ای

               دیری است آسمان مرا شب گرفته است            خورشید من، برای چه تأخیر کرده‌ای؟

 

پی نوشت:

1) سوره هود، آیه 8

2) قندوزى، ینابیع الموده، ص 95

3) موعودشناسى و پاسخ به شبهات، ص 589



|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : دو شنبه 20 مرداد 1393
ندای ضد فرهنگ در هفته فرهنگی بوشهر

ندای ضد فرهنگ در هفته فرهنگی بوشهر


حال باید پرسید کدام اقدام فرهنگی تر و مفیدتر است، کمک به نماینده فوتبال استان و سفیر ورزش دیرمان یا هزینه کرد جهت رقص و کف و پایکوبی مختلط دختر و پسر و ایجاد زمینه فساد؟ آیا این ندای ضد فرهنگی نیست؟
به گزارش "ناصرون" بی تردید هر سرزمین و دیار دارای تاریخ و قدمتی است و این تاریخ به نوعی شاخص شناسایی آن سرزمین می باشد. یکی از شاخصه های این تاریخ و قدمت به فرهنگ آن سرزمین ارتباط مستقیم دارد که زنده نگه داشتن  آن امری ستودنی و در خور ستایش است. لذا در این راستا باید اقداماتی صورت گیرد که بیانگر زیبایی های فرهنگی آن دیار باشد و همواره سعی کرد که آن را پویا و زنده نگه داشته تا نسل به نسل و سینه به سینه منتقط گردد.
در این گذر بوشهر عزیز روز یا هفته ای را بنام خود اختصاص داده است و چند سالی است که در این روز یا هفته از طرف متولیان مربوطه برگزار می گردد که در این منظر برخی از مراسمات اجرا شده مفید بوده و برخی نه تنها در جهت اعتلای فرهنگی نام بوشهر نبوده است بلکه اقداماتی عبس و ضد فرهنگی محسوب می شوند و هیچ دردی را که درمان نمی کنند بلکه بر آلام دلسوزان و مردم این سرزمین کهن و زرخیز می افزاید.
در هفته ای که گذشت شاهد برگزاری کنسرت های دوره ای بودیم که متولیان آن شورای محترم استانی شهر بوشهر (قسمت فرهنگی) و شهرداری بوشهر بودند. حتی در نگاهی سطحی و گذرا در می یابیم که این مراسم نه تنها اثر مثبت فرهنگی نداشته بلکه ضد فرهنگ نیز از آن به راحتی به گوش می رسد.


نخست باید از متولیان اصلی این مراسم (مدیریت فرهنی شورای شهر) پرسید که این کنسرت که یک هفته بصورت رایگان و برای عموم کشور و نه مردم بوشهر برگزار شد، تأمین هزینه آن چگونه و از چه منبع هایی صورت گرفته است چرا که هیچکدام از خواننده های مدعو و گروه های آنان رایگان اقدام به برگزاری و اجرای این مراسمات نمی نمایند و با یک حساب سرانگشتی و ساده شاهد هزینه شدن چندصد میلیون برای اجرای این مراسم هستیم. بفرمائید هزینه آن از کجا و چگونه تأمین شده است.
این در حالی است که چندی پیش تیم فوتبال ایرانجوان بوشهر که در آستانه رسیدن به لیگ برتر استان است با مشکلات عیده مالی دست و پنجه نرم می کند و حتی جهت تأمین هزینه هتل بازیکنان و کادر فنی خود دچار مشکل است. حتی در پاره ای از پرداخت یکی دو میلیون عاجز است.
حال باید پرسید کدام اقدام فرهنگی تر و مفیدتر است، کمک به نماینده فوتبال استان و سفیر ورزش دیرمان یا هزینه کرد جهت رقص و کف و پایکوبی مختلط دختر و پسر و ایجاد زمینه فساد؟ آیا این ندای ضد فرهنگی نیست؟
به نظر شما با این مبالغ که تأمین آن قطعا از بیت المال بوده است و از جیب این مردم پرداهت شده است، چند ازدواج آسان را می شد برگزار نمود؟ آیا این عمل خدا پسندانه تر بود یا حلوله و رقص و اجرای مراسمات سیاه و ضد فرهنگی؟
آیا نمی شد به جای سوت و کف و رقص به فراخوان مقاله، چاپ کتاب و دعوت از کارشناسان اجتماعی و جامعه شناسان یا روان شناسان مطرح کشور پرداخت و دردی از دردهای این دیار را درمان کرد؟
چقدر کوشیدید تا شهدای بوشهر را در این هفته به ایران و حتی دیگر همشهریان بشناسانید؟
هر ساله در این ایام (نوروز) مهمانان زیادی وارد شهر بوشهر می شوندکه همواره از دیدن وضعیت کوچه ها و خیابان های بوشهر ما را به سخره گرفته و ریش خند می زنند. در این هفته و با این هزینه ها چقدر در این راستا گام برداشته اید؟ آیا این اقدام شما سودی برای بوشهر و بوشهری داشته است؟ اگر داشته است شفاف بفرمائید تا اذهان عمومی روشن گردد. چرا که ضد اخلاقی و فرهنگی بودن این مراسم دل بسیاری از جمله خانواده های معظم شهداء، جانبازان و یا ائمه جمعه و جماعات و جوانان با بصیرت ر به درد آورد.
آیا شرمنده شهدای عزیز نیستید و در مقابل شهیدی چون توسلی که حتی پیکرش پیدا نشد چه پاسخی دارید که با رقص و پایکوبی و کف و هلهله می خواستید از نام بوشهربه نیکی یاد کنید.
در وهله دوم نکته مهم این است که اصولا این قبیل مراسمات که بنام بوشهر صورت می گیرد و هیچ سود و منفعتی برای مردم آن ندارد چگونه و چرا مجوز اجرا می گیرد و صدور مجوز اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان برای این مراسم ضد فرهنگی جای بسی سوال دارد.
در هیچ جای دنیا با رقص و پایکوبی مشکل رفاه اجتماعی و عمومی مردم طی نمی گردد.
در آخر امید دارم متولیان این امر راه به اشتباه رفته را بازگردندو با شناسایی معضلات و مشکلات شهر و دیارمان در رفع آنها بکوشند و هر ساله در این هفته شاهد کاهش مشکلات مردم باشیم.
اندکی گفتم با تو غم دل
ترسیدم که دل آزرده شوی
ورنه سخن بسیار است


|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : آرمین حسینی
تاریخ : یک شنبه 19 مرداد 1393